سمت ِ نگاهت روو به آرزوهایت بود...

خرید کرده بودم و دستم پُر از کیسه های خرت و پرت بود . قدم زنون می رفتم تا برسم به چهار راه و برم اون سمت ِ خیابون و سوار تاکسی شم و برم خونه ! همینطور که نزدیک چهار راه می شدم متوجهشون شدم ! جلوی ویترین ِ یه مغازه وایساده بودن و زُل زده بودن به شیشه ی مغازه . حدوداً ۵۰ قدمی باهاشون فاصله داشتم و نمی تونستم تشخیص بدم که به چی نگاه می کنن ؟! یکیشون بزرگ تر بود و حدوداً ۱۲ ، ۱۳ ساله و اون یکی کوچیکتره که جلوتر و نزدیکتر به شیشه ی مغازه بود ۷ ، ۸ ساله بود . سراشونو مثل ِ سربازا تراشیده بودن و لباس های چرک و کثیفی تنشون بود .بزرگه یه چیزایی زیر ِ بغلش بود که چون تاریک بود خوب متوجه نشدم و کوچیکتره یه اسفند دون دستش بود . طوری به شیشه ی مغازه زُل زده بودن که هر چی آدم از جلوشون رفت و آمد می کرد ذره ای نگاهشون یا سرشون منحرف نمی شد و من متعجب بودم که این دوتا ، توو فاصله ای که چراغ سبز بود و ماشین ها در حال ِ رفت و آمد ، محو ِ چی شدن که هیچ چیزی نمی تونه اونهارو از عالم ِ خودشون بیرون بیاره ؟!!!  

 

دیگه تقریباً نزدیکشون شده بودم ، نگاهی به صورت های چرک و خسته و چشم های خیرشون انداختم و سمت ِ نگاهشون رو گرفتم تا رسیدم به یه تلویزیون ال سی دی ِ بزرگ که متعلق به یه کلوپ بود و یکی از جدیدترین کارتون هاش رو به نمایش گذاشته بود... 

 

 

 

تَه نوشت ۱: بالاخره مرحله ی اول ِ آکادمی ِ موسیقی ِ کیا به اتمام رسید و فینالیست ها اعلام شدند و من در کمال ِ ناباوری دیدم که اسم ِ من هم جزو ِ ۱۰ نفر ِ برگزیده ی این مسابقه هست ، اول خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم ولی بعد که متوجه شدم دو تا از برندگان ِ این مسابقه ، خود ِ کیامهر و حمید باقرلو انصراف دادن ، خیلی ناراحت شدم ! در واقع با انصراف ِ اونها اسم ِ من جزو ۱۰ نفر قرار گرفت و اگه اونها می موندن و ادامه می دادن من حقیقتاً خوشحال می شدم ! برای من بُرد و باخت و اینکه بین ِ ۱۰ نفر برتر باشم چندان هم اهمیتی نداشت ، البته نمی خوام کلاس ِ بی خودی بزارم و تعارف کنم و بگم اصلاً اهمیتی نداشته ، چرا داشته ولی بیشتر ِ قصد ِ من از شرکت کردن در این مسابقه یا بازی ، شور و حالی بود که این بازی می تونست به فضای بلاگستان بده و بیشتر بچه ها و بخصوص بلاگرا رو دور ِ هم جمع کنه و باعث دوستی ها و آشنائی های بیشتر بشه ، که همونطور هم شد ! از کیامهر ِ عزیز به خاطر ِ تمامی ِ زحماتی که در این یک هفته کشید و وقت و انرژی و پُست هاش رو صرف ِ این بازی و دور ِ همی و شادی کرد ، صمیمانه سپاسگزارم . 

 

تَه نوشت ۲: گاهی وقتا حس می کنم چشمه ی نوشتنم خشک شده ! بدجورم خشک شده ها ! انگار ذهنم لال ِ ، دلش می خواد بنویسه ولی خب زبون ِ بیان کردنشو نداره ! اینطور موقع ها احساس می کنم خیلی از خودم دورم ، خیلی ! 

 

تَه نوشت ۳: گاهی وقتا که برا پُست هام دنبال ِ تصویر ِ مناسب می گردم انگار هیچ تصویری نیست که بیان کننده ی اون چیزی باشه که من می خوام ! پس ترجیح می دم تصویری نزارم تا خودتون تصویرشو بسازید ، اون شکلی که دوست دارید ، اون جوری که من می خوام !  

 

تَه نوشت ۴ :  شور ِ شاعر شدن...

نظرات 40 + ارسال نظر
soroush چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 04:33 http://0osorousho0.blogfa.com/

چقدر دقیق توصیف کردی.جز به جز.آقرین.
خوب شد عکس نگذاشتی آخه تصویر سازی ذهنیم خیلی قشنگه الآن.
نگفته بودی شعرم میگی.
الآن میرم سر بزنم.

مرسی سروش .
منم همینو می خواستم ، تصویری که می شه با ذهن ساخت خیلی زیباتر از اون تصویری می شه که من بخوام بزارم و تازه خیلی هم فاصله داره با چیزی که مد نظرمه !
هر وقت اون وبمو آپ کنم لینکشو اینجا می زارم که اگه دوست داشتین بخونین و نظر بدین و برا بهتر شدن شعرام یاریم کنین !
ممنون .

سوریا چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 09:07 http://soorya.blogfa.com

اینجوری هم قشنگه!

مرسی عزیزم.

میلاد چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 10:47

سلام و عرض ادب بسیار خدمت حنانه خانم مهربان و با احساس

دقیقا این اتفاقی که برات افتاده برای منم یدفعه افتاد

راستش وقتی قدم میزنم تو خیابون همیشه دوست دارم دور و برم و ادماشو خوب نگاه کنم چون تو دلشون چنین لحظات نابی گاهی پیدا میشه که دوست ندارم از دستش بدم

راستی شعرتم خوندم، خیلی با احساس بود

خیلی جالب بود این تفاوت اشکار داخل اون وب و این وب
و مخصوصا احساست که اونجا زیباتر متبلور شده

حتما از این به بعد به اون وبت سر می زنم

موفق باشی حنانه خانوم با احساس

سلااااااااااااااااااااااااااااااام بر میلاد خان ِ گل ِ گلاب .
میلاااااااااااااااااااااااااااااااد تو هنوز وبلاگ نزدی ؟!! بابا بزن دیگه !
خب ببین وقتی این جور صحنه ها و لحظات ناب رو دوست داری و با دقت تماشا می کنی ، اگه یه وبلاگ داشته باشی می تونی ثبتشون کنی تا هم همه بخوونن و حس اون لحظه ی تو رو تجربه کنن ، هم خودت از نوشتنشون و خووندن نظر دیگران لذت می بری !

ممنون میلاد .
والله این تفاوت های آشکار از روحیم نشات می گیره !

تو هم موفق باشی و انشالله به زودی ... دیگه خودت می دونی چی می خوام بگم !

دخترک زبون دراز چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 12:13 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com

سلام حنانه جونم...
باور کن اون دوتا خیلی بیشتر از اون کارتون لذت می برند دوباره تبریک شیرنی یادت نرده
به غلط دیکته های من گیر میدی خانوم معلم ؟

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام زبون دراز جان.
اره ، حتماً لذت می بردن که این همه آدم از جلوشون رد می شد و گاهی حتی بهشون طعنه می زد و اون همه سر و صدائی که بود ، اما هیچ چی نمی تونست اون دو تا رو از دنیائی که تووش غرق شده بودن بیرون بکشه !

بله ، من گیر ندم کی گیر بده ؟!!
دوست واقعی اونه که اشتباهات آدم رو بهش گوشزد کنه !

دلارام چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 12:47

الهی .گاهی وقتا آرزوی آدمها چقدر برای ما کوچیکن و برای خودشون دور و شاید حتی دست نیافتنی...
تبریکات رو هم توی پست قبل عرض کردم

آره عزیزم ، همینطوره !

مرسی عزیزم. همیشه لطف داری خانووم !

مامانگار چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 13:11

..حنانه جان..تبریک میگم..خییییلی صدات ماهه !!..
..یه پیشنهاددارم..:
گاهی که حس نوشتن نداری..آواز برامون بخون و فایل صوتی اش رو بزار تو وبت..مطمئنم همه موافقند..ممنون عزیز...

ممنون مامانگار نازنین . خجالتم می دین !

مرسی از پیشنهادتون ! چقدر شما خوب و مهربونید !

چکامه چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 13:16 http://taaseman82.blogfa.com/

سلام
حنانه جون امیدوارم به تموم آرزو هات برسی اینو با تمام وجودم گفتم.
خوشحال میشم به منم سر بزنی

سلاااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
ممنون چکامه جان .
انشالله تو هم به همه آرزوهات برسی مهربون.
حتماً !

کرگدن چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 13:30

صداتون خیلی قشنگه ها ...
از همون روز اول می خواستم بیام بگم نشد !

ممنون کرگدن عزیز. لطف دارین.

گل گیسو چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 13:39 http://gol-gisoo.blogsky.com/

آخی
خب اونام بچن دل دارن دیگه
با این صدای محشرت واقعا حقت بود که جزء 10 نفر بشی عززززیزززم
چشمه ی نوشتنت خشک نشده،شاید ذهنت بیش از حد موضوع برای نوشتن داره،و نمیتونه انتخاب کنه و این باعث میشه این حسو داشته باشی
برای تصویر هم موافقم منم برام پیش اومده عکس مناسبو پیدا نکنم
راستی شعرت هم خوندم،خیلی زیبا بود

آره گل گیسو جان. منم وقتی دیدمشون بغض کردم.

مرسی خانومی. لطف داری !
آره ، شایدم اینطوره که تو می گی !
بازم مرسی خانومی.

رها پویا چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 15:07 http://gahemehrbani.blogsky.com/

هوم و چه لذتی میبرند اون لحظه از تماشای کارتونی که بزرگ و خوش آب و رنگ و مجانی هر چند چند صحنه شو میبینند

از این سکوت ها پیش میاد حنانه جان. از این نشستن و فکر کردن به هیچ و خیره شدن به نقطه ای نامفهوم.

آره میشه تصور کرد و تصویر ساخت و خیلی هم واضح. هر چه واضح تر بتونی مطلب رو ببینی واضح تر تصویرش نقش میبنده

آره ! کم مونده بود منم وایسم باهاشون تماشا کنم ! زمان ما که ازین تلویزیونا نبود !

آخ آخ ، این خیره شدن به نقطه ای نامعلومو خوب اومدی !

انشالله تصویری که تو ساختی واضح ِ واضح بوده !

آوا(یکی سابق) چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 15:54

دلم گرفت..بازم طعم تلخ زهر فقر...
بازم تبریک حنانه بانو
صدات تاپ تاپه ه ه
واسه شعرت اونجا
cm میذارم
یاحق...

آره آوا جان. دور و برمون اینطور صحنه ها فراوونه که دل آدمو به درد میاره !
مرسی عزیزم. لطف داری !
دستت درد نکنه خانومی.

الهام چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 16:22 http://sampad82.blogfa.com

من بس که لال شده ذهنم! مطالبم ثبات نداره! ینی بیشتر از ۵ خط نمیتونم توضیح بدم راجبشون...
با این که خودش یه عالمست!

۵ خط برای من اندازه ی دو کلمه ست ! ذهن وراجی دارم آخه !

بچه مثبت چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 18:21 http://o-mosbat.blogfa.com

وقتی شکل پیدا نمیکنی نقاشی بکش
خود کفا باش فرزندم

آخه گاهی وقتا که یهویی یه چیزی به ذهنم می رسه و می خوام بنویسم ، حالا بیام براش نقاشیم بکشم کلی وقت می بره !

آسانا چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 18:55 http://asanaaa.blogfa.com/

سلام حنانه جون:

خوبی خانومی؟

دلم گرفت!چه آدمایی تو این دنیا زندگی میکنن که ما ازشون بی خبریم!

داریم تو ناز و نعمت زندگی می کنیم و قدر نمی دونیم و همش از زندگیمون شاکی هسیم و ناراضی و هیچ وقت هم راضی نمیشیم حداقل من یکی که اینطوریم

وقتی این بچه ها رو و کلا آدمای فقیرو میبینم دلم می خواد به همشون کمک کنم و واسه همشون خونه خوب با وسایل و هر چی میخوان براشون بخرم ولی آخه نمیشه که واسه همه اینکارو کرد

سلام عزیزم.
خوبم. تو چطوری ؟
آره ، ازین موارد انقدر دور و برمون زیاده که هر طرف سر بچخوونی اینارو می بینی با نگاه های حسرت بارشون !
الهی ، عزیزم. می فهممت ! ما یک نفری که نمی تونیم مشکل اینارو حل کنیم ، این مسائل باید از ریشه درست شه !

آسانا چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 19:04 http://asanaaa.blogfa.com/

نظر دوم منو خورد!!!!!!!!!!

این چرا اینجوریه؟


--------------------------------

تبریک میگم حنانه جون امیدوارم تو همه مراحل زندگیت هم موفق باشی

آخ آخ ! من به جای بلاگ اسکای عذرخواهی می کنم ! این بلاگ اسکای هم گاهی کامنت خوری می کنه ، باید حواست باشه و همیشه حتماً از کامنتات یه کپی بردار !

مرسی عزیز دلم.
تو هم موفق باشی.

فهیمه چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 20:30 http://0purity0.blogfa.com

نه! هر خیس شدنی که بد نیست! ممنون.
لینکت کردم... می خونمت از این به بعد.

مرسی عزیزم از این همه لطفت !
ممنونم. منم لینکت کردم.

مرضی چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 23:14 http://khodagoone.blogfa.com

میگم حنانه جون...
ماشالله از هر پنجه ت چند تا هنر میریزه ها...
دلم قنج رفت واسه صدات...

مرسی عزیزم. لطف داری !
قربونت برم !

فاطمه (شمیم یار پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 00:03

سلامممممم عزیزم
چه حس خوب ونابی رو ساختی دختر...با نوشته ساده ولی عمیقت
صدات رو هم گوش کردم عزیز جان..موفق باشی فینالیست گرانقدر

سلاااااااااااااااااااااااااااام فاطمه جان.
ممنون.
مرسی عزیزم.

پونه پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 01:26 http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلااااام حنانه جون خوش صدا.
الهی بگردم چقدر ذوق کردند اون بچه ها.
دست گلت درد نکنه قشنگ بود پستت.

سلاااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم. مرسی.
خواهش می کنم خانومی.

دخترک زبون دراز پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 01:31 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com

سلام فقط هویجوری دلم خواست نظر بذارم

قربون دل مهربونت عزیزم.

سحر پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 08:24 http://dayzad.blogsky.com/

سلام حنانه
نگفته بودی صدات اینقدر قشنگه!
بازم برامون میخونی؟
راستی به نظرت کی فینالیست میشه؟
ذهن منم لال شده!
البته خوب خودم دلایلشم میدونم اما کاری از دستم بر نمیاد

سلاااااااااااااااااااااااااااام سحر جون.
مرسی . به صدای مهربون ِ بابای تو که نمی رسه !
برای فینال یه بار دیگه باید بخونیم دیگه !
والله ، نمی دونم ولی هر کسی که فینالیست بشه من خوشحال می شم !اصلاً بابای تو فینالیست می شه !
خیلی بده این لال شدن ذهن!

ریحانه(خواهری) پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 11:38

سلام بر خواهری خوش صدا و خوش ذوق و کمی ساکت خودم
وای کلی گشتم تا پیدات کردم
من نمی دونستم که خونه عوض کردی آدم نباید به خواهرش بگه؟؟؟؟؟
حالا بیام بکشمت؟؟؟؟؟
اشکال نداره خواهری کمی سکوت تو زندگی لازمه
یه بابایی که اسمشو نمی دونم می گه
راست یا دروغ مهم نیست ! تو با من حرف بزن !چشمانت زیرنویس می کنند
نمی دونم این ربطی داره به حس و حال تو یا نهگفتم که یه چی گفته باشم دیگه
من برم فعلنا کار دارم
بازم میام
بای ی ی ی ی ی ی ی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام قربونت برم.
خب من توو وب قبلیم لینک اینجارو داده بودم ، چه می دونستم که پیدام نکردی ؟! حالا ببخشید !
خب خواهری فیس توو فیس که باشیم شاید چشمام زیر نویس کنه ولی آخه توو این دنیای مجازی کی چشمای منو می بینه آخه ؟!
باشه ، هر وخ دوست داشتی بیا ، خونه خواهرته !

کودک فهیم پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 11:47 http://www.the-nox.blogfa.com

چه آهنگ زیبایی بود و چقدر با احساس خوندی حنانه جان...خیلی کم پیش میاد چیزی واقعا به دلم بشینه اما انگار تمامی شعر رو با بند بند وجودت حس می کردی و می خوندی و این به دلم فوق العاده نشست...از اون دسته آهنگ هایی بود که به قول معروف دل آدم می لرزونه...نمی دونم حس الانم رو بهت خوب رسوندم یا نه!

مرسی عزیزم.
می فهمم چی می گی ! دقیقاً هم همینطوره ، راستش این ترانه رو خیلی خیلی دوستش دارم و به قول تو با بند بند وجودم حسش کردم و خووندم !
ممنونم از محبتهات خانومی.

خودم پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 12:41

سلاااااااااااااام فلوت زن بانو ...
عزیزم چقدر دلم گرفت با این پست ... یاد چیزایی که هر روز دارم میبینم افتادم ... هربار که پامو از خونه میزارم بیرون همچین صحنه هایی اشکم در میاره .. اصلا نمیدونم چطوری باید بغضمو خفه کنم اینجور وقتا ... حیف برای خیلی چیزها ..
دیروز تو میدان انقلاب میدونی چه صحنه ای دیدم حنانه جون ... یه پسر کوچولوی دوم دبستانی که یه وزنه گذاشته بود جلوش برای وزن کردن مردم و کتاب فارسی و دفتر مشقشم جلوش بود ومشق می نوشت ... ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا ...

سلااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
منم همیشه با دیدن اینجور صحنه ها دلم می گیره و غصه می خورم که چرا کاری ازم بر نمیاد چون انقدر تعداد اینجور بچه ها زیاده که واقعاً آدم نمی دونه باید چیکار کنه ؟!

خودم پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 12:42

1- با صدای قشنگت معلوم بود که تو هم میری فینال جونم ...
کیامهر واقعا مهربونه ... و دستشم درد نکنه برای این همه زحمتی که میکشه تا بچه ها رو شاد کنه ...
2- منم مثل تو ام عزیزم ...
3- آخ اخ آخ ... من همیشه با تصویر سازی مشکل داشتم نازنین وگرنه یه کاری میکردم ...
4- تو همیشه شاعری ... با عشق میخونمت بانو ...

مرسی عزیزم.

آخی ! یعنی الان نتونستی تصویرشو بسازی ؟! حالا چیکار کنم برات ؟!

مرسی خانومی.

زهرا پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 16:22 http://www.zafa.blogsky.com

سلام.مبارکه.راستی آپم

سلاااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
مرسی.
میام پیشت !

ِامیر پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 22:51 http://amirkaraj.dxd.ir

سلام..خوبید
سال جدید(90)را تبریک میگم
سایت جدید راه اندازی شد
لینک عضویت
http://360forlove.mixxt.org/networks/join/signup
لینک صفحه اصلی
http://360forlove.mixxt.org

سلام. خوبم.
که چی ؟!
مبارکتون باشه !

دخترک زبون دراز پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 23:33 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com

دو بیا چت روم کیامهر

اومدم ولی خوشم نیومد !

پاییز بلند جمعه 2 اردیبهشت 1390 ساعت 03:33

از همه ی دوستانی که من رو تو لیست لینک وبلاگاشون اد لیست کرن یا تو یاهو مسنجر٬ خواهش میکنم٬ تمنا میکنم٬ التماس می کنم لینک وبلاگ منو یا آیدی مسنجر من رو دلیت کنن٬ این درخواست واقعن جدیه!
لطفن این کا رو در اولین فرصت ممکن انجام بدین
متاسفم که بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم اما مطمئن باشین این کار برای حفط امنیت خودتون ضروریه..
.
.
.
به هرکی منو میشناسه و من تو لیست لینک های وبلاگش هستم اطلاع بدین منو حذف کنه..
این کار رو حتمن انجام بدین
دلم برای همتون تنگ میشه
عاشقتونم..عاشقتونم...

پاییز یبند

نمی دونم چرا و به چه دلیل ولی چشم این کارو انجام می دم. اما واقعاً نگرانتون شدم !

رها بانو جمعه 2 اردیبهشت 1390 ساعت 12:04 http://rahabanoo.blogsky.com/

سلاااااااااااااااام حنانه جونم

آخی طفلکیا ... چرا بعضی بچه ها نمی تونن بچگی کنن مثل همسن و سالهاشون ... گناه دارن . دلم براشون میسوزه ...

+ شکست نفسی نکن حنانه . صدات خوبه که رأی اوردی . شک نکن ...

سلااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
آره رها جون. واقعاً دل آدم به درد میاد ! آخه چقدر فرق ؟!

مرسی عزیزم.

الهه جمعه 2 اردیبهشت 1390 ساعت 12:58 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام عزیزمممم
از اون بچه ها چیزی نگم بهتره....خودت میدونی که چه حالی بهم دست میده.....
صدای قشنگت رو بارها گوش کردم....خیلی خوبه که صداهای دوستامون رو داریم...دلتنگیمون کمتر میشه....مخصوصا منکه کمتر میتونم سر بزنم بهتون....
از اون چشمه ی خشکیده نگو که دلم خونه!اصلا نمیتونم ذهنم رو جمع کنم و چیزی بنویسم!
به اندازه ی کافی تصویرسازیت قشنگ بود عزیز دلم...نیاز به تصویر نیست.....

سلااااااااااااااااااااااااااااااام خانومی.
آره عزیزم می دونم.
مرسی نازنین. منم صداتو که گوش می دم دلتنگیم کمتر می شه ، نیز که نیستی و کم پیدایی !
منم این روزا چشمم خشکه خشکه الهه ! نمی دونم چیکار کنم ؟!
قربونت برم عزیزم.

وانیا جمعه 2 اردیبهشت 1390 ساعت 16:36

سلام گلم
بابا صدا
آواز
تبریک میگم خانوم گلم محشر بود
اینبار انتظارا بالاتره ها باید بیشتر سعی کنی

سلاااااااااااااااااااااااااااااام وانیا جونم.
مرسی عزیزم.
چشم ، سعیمو می کنم !

رضا جمعه 2 اردیبهشت 1390 ساعت 21:38 http://shabgardi.blogfa.com/

تبریک می گم

ممنون.

سارا شنبه 3 اردیبهشت 1390 ساعت 10:32 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلاااااااام
دلم برای اون بچه ها سوخت
تبریک می گم که جزو ده نفر اول شدی! صدات واقعا حرف نداره

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام سازا جون.
دل منم سوخت !
مرسی عزیزم.

هومن شنبه 3 اردیبهشت 1390 ساعت 15:55

سلام سارا جون.
دلمون باید به حال خودمون بسوزه.

سارا ؟!!!
من که سارا نیستم جناب هومن خان !!!

آلنی شنبه 3 اردیبهشت 1390 ساعت 16:29 http://alone-version.blogfa.com

سلام
خوشحالم انتخاب شدی دوست من. امیدوارم توی فینال هم بدرخشی.
اما راجع به پست جدیدت و حال هوای این روزهای نوشته هات.
خیلی وقتا خیلیا آرزوی چیزایی رو دارند که ما داریم توش زندگی می کنیم و متوجه نمی شیم چقدر برای بعضیا آرزو شده داشته های ما. اما خیلی وقتا هم داشته ها و خواشته ها بعد مادی نداره. گاهی یه آدم فقیر آرامشی داره که شاید تو اوج ثروت هم اون آرامش بوجود نیاد. خود من خیلی وقتا حسرت آرامش رو دارم. روزای من خیلی وقته پر شده از حسرت آرامش.
گاهی وقتا آدم فکراش درد میگیره. هنوز چاره ای برای این پیدا نکردم....


سبز باشی و بی کران

سلاااااااااااااااااااااااااام آلنی عزیز.
ممنونم.
آره حرفاتو قبول دارم. آرامش به داشتن چیزای مادی نیست ! آدم اگه روحش در آرامش نباشه اگه دنیا هم مال او باشه باز هم آرامش نداره !
امیدوارم خیلی زود به آرامش برسی !

ما(ریحانه) شنبه 3 اردیبهشت 1390 ساعت 20:53 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام حنانه جان.. منم وقتی با این صحنه ها رو به رو میشم بدجوری ذهنم پر از چرا میشه!!!!
چرا های بی جواب..

سلااااااااااااااااااااااااااااام ریحانه جان.
اطرافمون هم که پر از این صحنه هاست !

فرناز یکشنبه 4 اردیبهشت 1390 ساعت 09:29 http://www.zolaleen.persianblog.ir

شما لینک شدید بی اجازه

خواهش می کنم. لطف کردی عزیزم.

دخترک زبون دراز یکشنبه 4 اردیبهشت 1390 ساعت 11:06 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com

کجایی تو؟

همین دور و برام !

عاطی یکشنبه 4 اردیبهشت 1390 ساعت 11:20 http://parvaze67.blogfa.com

سلام حناه جون . خوبی ؟ هروقت که این صحنه هارو مبینم خیلی غصه میخورم و بهش فکر میکنم که چی میشد این بچه ها جای پشت ویترین وایسادنتو خونه خودشون پای تلویزیون اون کارتونو میدیدن و خیلی لذتهای ساده دیگرو می چشیدن وو اینکه کی مقصره و انکه چرا هیچکاری از دستم بر نمیا جز اینکه ازشون فال یا آدامس بخرم .
متاسفانه نوز صداهای بچه هارو تو آکادمی کیامهر نشنیدم ولی می دونم صدات خوبه .
حنانه اینا شعرای خودته . چندن بار از همین ا رفتم و خوندمشون و کیف کردم ولی نمی دونم چرا هیچوقت به ذهنم نرسی که ممکنه ما خودت باشن .انگار امروز برا اولین بار اسم حنانه رو زیرش دیدم .

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام عاطی جان. خوبم. تو چطوری؟
همینطوره عزیزم. غصه ی خودمون کمه ، دیدن این صحنه ها هم به غصه هامون اضافه می کنه و کاری هم از دستمون بر نمیاد !
مرسی خانومی.
آره شعرای خودمه ! مرسی که می خوونیشون و خوشحالم که دوست داری ! لطف داری مهربون .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد