بخوان تا بدانی !

یکی از لذت بخش ترین سرگرمی هام خوندن کتابه ! یه مداد می گیرم دستم و هر قسمت از متن ِ کتابو که دوست داشته باشم زیرش خط می کشم تا هر وقت که دلم خواست دوباره به اون کتاب رجوع کنم و قسمت های دوست داشتنیش رو مرور کنم. گاهی هم با ماژیک های رنگی متن های دلخواهمو های لایت می کنم و یا با مداد ها و خودکارهای رنگی زیرشون خط می کشم ، اما بیشتر ترجیح می دم با همون مداد ِ سیاه ِ معمولی این کارو بکنم. 

 

اینم یه قسمت از اون متن های برگزیده ی بنده ست از کتاب ِ ( آتش ِ بدون ِ دود ) اثر ِ نادر ابراهیمی ِ عزیز ، روحش شاد !  

 

ما ، پیش آمده است که سال تا سال همدیگر را ندیده ایم ، اما در قلب هایمان باور داشته ییم که شانه به شانه ی هم راه می رویم . چرا ؟ چون همه ی آنها که به سوی یک قله می روند ، اگر از هزار راه بروند ، احساس ِ همسویی و همقدمی می کنند . این احساس ِ جدایی ست که جدایی را باعث می شود نه نفس ِ جدایی . 

 

آنچه تو را نگران می کند ، فی الواقع ، سنگینی ِ بار ِ غم است نه بُعد ِ مسافت و جدایی ِ جسمانی و مادی و ما ، در هیچ حال ، قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد ، چرا که غم ، ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد . بَدکاران ، غُصه دار می شوند اما غَم زده نمی شوند . انسان های بی اندوه ، به معنای مُتعالی ِ کلمه ، هرگز « انسان » نبوده اند و نخواهند بود . از این صافی ِ انسان ساز نترس ! دور شویم و تحمل کنیم ، دور شویم و این احساس را که بی فاصله ی از هَمیم در قلب های غمگین مان تقویت کنیم... 

 

و در جای دیگه میگه : 

 

گریه ، چه نعمتی ست واقعاً ! 

گمان می برم که اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده می آفرید اما رسم ِ اشک ریختن را نمی آموخت ، قلب ، حتی تاب ِ ده روز تپیدن را هم نمی آورد . 

گریه ، چه نعمتی ست واقعاً برای آنکس که قلبی دارد. 

 

 

 

تَه نوشت۱: این چند روز که ننوشتم ، خیلی از لحاظ روحی خوب نبودم ، خالی بودم ، ذهنم لال بود . اینجا می اومدم ولی کم ، بیشتر وقتم به فکر کردن و مطالعه گذشت ! هنوزم خوب ِ خوب نیستم ولی باید بهتر بشم ! 

 

تَه نوشت۲: من هر وقت یه کتابی خریداری می کنم حتماً تَه ِ کتاب ، قسمت ِ داخلی ِ جلد ِ پُشت ِ کتاب ، یا مثلاْ پُشت ِ آخرین صفحه ی کتاب ، تاریخ ِ خرید ِ کتاب و نام کتابفروشی ای که ازش خریداری کردم و نام ِ خودم رو می نویسم ! خیلی خوب و جالبه ! اینطوری همیشه تاریخ ِ خرید ِ اون کتاب و مکان ِ خریدش یادتون می مونه و چه بسا خاطراتی رو هم براتون زنده کنه ! هر کس ِ دیگه ای هم ببینه متوجه می شه که کتاب متعلق به شماست و چه زمانی و از کجا خریداری کردینش ! 

 

تَه نوشت ۳: مرد ِ افسانه ای ِ صحرا...

نظرات 43 + ارسال نظر
تکنیک سلامتی دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 04:20 http://www.lotfifatemi.blogfa.com

چقدر قشنگ و زیبا مینویسی!!
ممنون

ممنونم دوست عزیز.

کیامهر دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 08:29

من امسال می خوام از نمایشگاه برات یه کتاب بخرم حنانه
اسم منو توش می نویسی یا خودتو ؟

وااااااااااااااااااااااای راست می گی ؟! مرسی .
خب اگه کتاب هدیه باشه معلومه دیگه ، اسم شخص هدیه دهنده رو می نویسم .

آلنی دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 08:36 http://alone-version.blogfa.com

سلام دوست خوبم. آتش بدون دود بی تردید اعجاز عشق و کلمه هست برای من. من تشنه ی واژه ها ناب نادر ابراهیمی هستم و جرعه جرعه آتظ بدون دود رو حفظم. اسمم رو هم واسه همین آلنی گذاشتم. متنی که از کتاب انتخاب کردی رو خیلی دوست داشتم. کاش همه روزی زا نوع نوشتن نادر آشنا بشن.
سبز باشی و بی کران

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام آلنی عزیز.
حرفایی که راجع به این کتاب زدی حقیقته و حسشون کردم . حس لذت بخشی داره واقعاً ! وقتی دارم می خونمش انگار دستمو می گیره و با خودش می بره توو صحرا ، میون اون مردم سرسخت و دوست داشتنی !
کتاب های نادر ابراهیمی حرف نداره ، یعنی نوع قلمش جذاب و گیراست ! طوری می نویسه که مجذوب مطالبش می شم !
نویسنده ی بزرگی بود ! روحش شاد !
ممنون آلنی.

کاغذکاهی(نازگل) دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 08:52 http://kooche2.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزززززممممم
واااااااای حنانه منم خیلی وقتها این کار رو میکنم ...
بخصوص رو کتابهایی که دوسشون دارم ...
بعد سالها بعد وقتی نگاش میکنی فوق العاده لذت بخشه ...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام نازگل جون.
چقدر خوب !!!
آره ، می بینی چه حس لذت بخشی داره ؟!

فرناز دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 09:26 http://www.zolaleen.persianblog.ir

از این صافی انسان ساز نترس.....
دعام کن

باشه عزیزم. مراقب خودت باش !

مامانگار دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 09:31

..عجب جمله های نابی رو انتخاب کردی وروجک جان...اول صبحی سرحال اومدیم..
.."همه ی آنها که به سوی یک قله می روند ، اگر از هزار راه بروند ، احساس ِ همسویی و همقدمی می کنند .."
..انشالله که همیشه خوب و خوش باشی عزیز..

خوشحالم که دوست داشتین مامانگار نازنین.
ممنونم از محبت هاتون !

مامانگار دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 09:34

..معذرت میخوام حنانه جان..همزمان تو و وروجک رو خوندم..قاطی کردم..
..به ریحانه جان خیییلی سلامم رو برسون و ببوسش..خیلی تو فکرش ام..

خواهش می کنم. بله متوجه شدم ، اشکال نداره برا منم گاهی پیش میاد !
چشم حتماً ! مرسی مامانگار ! خیلی مهربونین !

کرگدن دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 10:19

سلام و عرض ادب و ارادت
بچچه ها دیشب توو چت روم کیامهر نگران و احوالپرستون بودن ... خوبه که بهترید ... خدا نادر ابراهیمی باشکوه رو هم رحمت کنه ... روح بزرگش شاد ...

سلاااااااااااااااااااااااااااام جناب کرگدن. احوال شما ؟
ممنونم از شما و بچه ها ! از لطف همگی ! الان بهترم یه مقدار !
بله خدا رحمتش کنه ! تک بود این مرد !

وانیا دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 10:57

سلام
ممنونم حنا جونم از معرفیت
حالت خوبه؟

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام وانیا جان.
خواهش می کنم .
یه مقدار بهترم. ممنون که نگرانمی.

علی لرستانی دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 13:35 http://alilorestani.persianblog.ir/

سلام
احساس غنی بودن و تعلق خاطر عجیبی میکنم با خوندن کتاب مخصوصا کتابهایی که ارزش خوندن داشته باشند...

سلااااااااااااااااااااااااااااااام.
درسته ! منم همیشه حس خوبی پیدا می کنم . بعضی کتاب ها واقعاً مثل دانشگاه می مونه و کلی چیز یاد آدم می ده !

سوسک سیاه! دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 13:44 http://sooksesia.persianblog.ir/

چه کار جالبی! بد نیست امتحان کنم

آره امتحان کن !
انشالله خوشت میاد و لذت می بری و ادامه می دی !

علی دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 13:49 http://monti.blogfa.com

علامت زدن جدی کار خوبیه!!؟....
من این کارو واسه یکی دوتا کتاب کردم ولی هیچوقت دیگه سراغی نگرفتم از اون خط کشیده ها

به نظر من که خیلی خیلی کار خوبیه ، چون آدم همیشه که فرصت نمی کنه دوباره کتاب هارو بخونه پس اینجوری هر بار که بهش مراجعه کنی قسمت های مهم و دوست داشتنیش رو مرور می کنی و حتی ممکنه بعد از مدتها ملکه ی ذهنت بشه !

سمیرا دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 14:56 http://nahavand.persianblog.ir

کتاب خوندن به نظر من بهترین لذت دنیاست مخصوصا وقتی که یه بالش بذاری وسط اطاق و دراز بکشی و ساعتها فقط بخونی...راستی منم همیشه تاریخ و مکان خرید رو می نویسم....

آره سمیرا جان. منم فک می کنم لذت بخش ترین کار دنیاست !

میلاد دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 15:30

فقط میتونم بگم معرکه بود حنانه معرکه ه ه ه ه

خدای من چقدر دوست دارم اینجوری کتاب های قشنگ بشناسم

لازم و ملزوم شد که حتما برم کتابش بخرم یعنی حتما میرم میخرم

وای خیلی خوشم اومد حنانه

مشخره ام نکنی بگی خجالت نمیکشه مرد گنده انقدر احساساتی شده اما خداییش کیف داره دیگه

وقتی اینجور جملات میخونم شدیدا ذوق میکنم خنده داره

در ضمن در مورد خط کشی بنده هم کتابام پر از خط و پانوشت و خطی خطیه با ماژیک و روان نویس و مداد

در مورد ته نوشت دوم باید بگم که من یه مهر دادم برام درست کردن که اسم و فامیلم با خط نستعلیق روش حک شده هر کتابی که میخرم صفحه اولش این مهره میزنم

بعدم موقع ای که شروع میکنم کتابی رو به خوندن اولش این دعا رو مینویسم :

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اخرجنی من الظلمات الوهم و اکرمنی به النور الفهم
اللهم افتح علینا ابواب رحمتک و انشر علینا خزائن علومک
برحمتک یا ارحم اراحمین

بعدم تاریخ میزنم و ساعت و امضا میکنمش
البته گاهی یادم میره اما حتما دوباره موقع ایی که کتاب تموم میشه خوندنش همین دعارو با تاریخ و ساعت امضا انجام میدم

نمیدونم ولی حس خوبی دارم به این کارررر

چقدر حرف زدم،تقصیر توئه دیگه متن قشنگ مینویسی ادم مسخ میکنی

مرسی میلاد ! خوشحالم که دوست داشتی !
دنبال کتابش بگرد شاید پیدا کنی ، آخه اینطور که شنیدم دیگه تجدید چاپ نشده ! در ضمن این کتاب ۷ جلده ها ولی واقعاً بلعیدنیه و ارزش خریدن و خووندنشو داره ! وقتی بخوونیش می فهمی چی می گم !
نه چرا مسخره کنم ، خیلی هم خوبه آدم برا کتاب و کتابخونی انقدر احساساتی شه ، مرد و زنم نداره !
بابا باکلاس !
بابا مُهر دار !
چه دعای خوبی !! کار خوبی می کنی !
مرسی از حرفات !
راستی میلااااااااااااااااااااااااااااااد تو هنوز وبلاگ نزدی بچچه ؟!!!

سوریا دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 16:13 http://soorya.blogfa.com

چندبار اومدم و سر زدم ولی آپ نبودی
ارزو میکنم کوک بشی!
نوشته ی زیبا و تاثیرگذاری بود.چندبار خوندمش.مرسی

مرسی عزیزم از اینکه همیشه هستی و میای !
از آرزوی خوبت هم ممنونم.
خوشحالم که دوست داشتی.

آوا دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 16:17

چه جالب بود هم متن خودت هم
ته نوشته هات
یاحق...

مرسی آوا جان.

رها بانو دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 16:34 http://rahabanoo.blogsky.com/

من چون دلم نمیاد حتی یه خط هم توی کتابهام بیفته از این کارا نمی کنم ! ولی یه سر رسید دارم که جملاتی رو که از یه کتاب دوست دارم توش می نویسم ... اگه هم خیلی طولانی باشن آدرسشونو می نویسم ، یعنی شمارهء صفحه و پاراگراف ...
خلاصه اینکه از آنجا که همیشه تنهام و نه خواهری و نه دوست فابریکی و نه هیشکی دور و برم نیست خیلی زیاد خودمو غرق می کنم تو عالم کتاب و کتابخوانی ...

من علاقه ی خاصی به خط کشیدن توو کتابا دارم ، اصلاً دوست دارم توو هر کتابی یه ردی از خودم بزارم ! اما اگه کتاب قرضی باشه در اون صورت مثل تو نُت برداری می کنم ! به نظرم نُت برداری کار وقت گیریه برا همین زیر متن ها خط می کشم !
خوبه که تنهائیاتو با بهترین دوست پُر کردی ! منم اکثراً توو تنهائیام کتاب می خوونم.

گردافرید دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 18:10

جالب بود.

مرسی.

علی اصغر اسدی دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 19:53 http://geyam.blogfa.com/

سلام دوست عزیز چند تا عکس براتون گذاشتم صرفا جهت اطلاع

سلااااااااااااااااااااااااام.
ممنون. فقط این عکسارو کجا گذاشتین ؟! توو وبتون یا برام ایمیل کردین ؟!

فاطمه (شمیم یار دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 20:44

سلاممممممم عزیز جان
میدونی که حنانه ای از پایه های قوی این جور برنامه هام
اون قسمت های از کتاب که به دل آدم میشینه دلت می خوادهزار بار بخونی..

زنده باد درخت گردو!
زنده باد درخت گردو!
شاخ و برگ این درخت
در بالای مزار ظلم و بیداد
به رقص در خواهد آمد
و برای شجاعان و آزادگان شکوفه خواهد داد

از کتاب کوئین که الان تو وبم هم معرفیش کردم

سلااااااااااااااااااااااااااااااام فاطمه جان.
آره می دونم فاطمه جون . واقعاً بعضی قسمت های بعضی کتابارو باید انقدر خووند تا ملکه ی ذهن بشه !
چقدر انتخابت زیبا بود !!! مرسی .

سحر دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 21:31 http://dayzad.blogsky.com/

soroush دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 23:01 http://0osorousho0.blogfa.com/

کار حالبی میکنی،منم از این به بعد اینکارو میکنم.

خیلی خوبه ! امیدوارم لذت ببری !

فهیمه دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 23:46 http://0purity0.blogfa.com

وای عالی بود حنانه جان!
عالی...

ممنونم فهیمه جان. خوشحالم دوست داشتی.

... سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 09:50 http://www.saghakhooneh2.blogfa.comhttp://

من فکر میکنم تو اسمتو مینویسی که کتاب رو ازت بلند نکنن

خب اونم هست !

گل گیسو سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 10:12 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلاااااااااااااااااام حنانه ی گلم
اون بخش از کتاب که نوشتی محشر و تامل بر انگیز بود
امیدوارم بهتر شده باشی عزیزم
خیلی کار جالبیه
منم دوست دارم امتحانش کنم
مرد ِ افسانه ای ِ صحرا رو خوندم...زیبا بود

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام گل گیسو جان.
خوشحالم دوست داشتی .
ممنون، بهترم !
مرسی عزیزم.

آسانا سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 13:08 http://asanaaa.blogfa.com/

سلام حنانه جون:

خوبی؟

چه کتاب خوبی

اون قسمتی که انتخاب کردی عالی بود

دقیقا انگار داره حال منو میگه

الان دقیقا 2 هفته اس قلبم پر از درده

نمیتوم جلوی اشکامو بگیرم و سرازیر میشه

غمگینم خیلی هم غمگینم

میدونم علتش چیه ولی نمیتونم جلوشو بگیرم

اینو که خوندم یه ذره حالم بهتر شد

"غم ، ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد
انسان های بی اندوه ، به معنای مُتعالی ِ کلمه ، هرگز « انسان » نبوده اند و نخواهند بود . از این صافی ِ انسان ساز نترس !
گریه ، چه نعمتی ست واقعاً برای آنکس که قلبی دارد. "

امیدوارم این غمگین بودن من هم صافی انسان ساز باشه!

ازت ممنونم که اینارو نوشتی

خیلی برام مفید بود

مرضی سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 17:47 http://khodagoone.blogfa.com

انسان های بی اندوه ، به معنای مُتعالی ِ کلمه ، هرگز « انسان » نبوده اند و نخواهند بود . از این صافی ِ انسان ساز نترس !

وای حنانه جون...چه زیبا گفته نادر عزیز...
همه کار هاشو خوندم و عاشقانه دوسش دارم...
مرسی برای یادآوری گلکم...

بچه مثبت سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 20:13 http://o-mosbat.blogfa.com

به امید اینکه زود زود خوب شی

خوبه بهترین دوست رو همیشه همراهت داری(کتاب)

آرمین سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 22:36 http://www.musicarmin.blogfa.com

کنسرت سیمین غانم به مناسبت ولادت حضرت فاطمه در تاریخهای 5- 6- 7 خردادماه در قزوین برگزار خواهد شد برای اطلاعات بیشتر این 2 لینک را سریعا بخوانید

http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1754934&Lang=P

http://www.irna.ir/NewsShow.aspx?NID=30354989

خودم چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 04:29

سلاااااااااااااااااااااام فلوت زنم ...
خدا نکنه که ذهنت لال باشه نازنین .... دعا میکنم که حال روحیت خیلی زود خوب بشه و مثل قبل آهنگ زندگیتو اونجور که می خوای بنوازی ... به روحیه ی تو ایمان دارم بانو ...
منم به همون دلیلی که میدونی ( دوستم ) و کمی خودم و شرایطم یکم بهم ریخته بودم این چند روز ...
اما خداروشکر اوضاع بهتره الان ...
چقدر جمله هایی که از اون کتاب قشنگ رو نوشتی دوست دارم عزیزم ...
حنانه جون یاد زمانی می افتم که باهات درد دل کردم ... من با هیشکی اندازه ی تو به شفافی درد دل نکردم ... و تو اون جملات قشنگ رو از همین نویسنده برام نوشتی ... هنوزم میرم اون کاغذی که حرفاتو یادداشت کردم می خونم ...
"‌خیلی چیزها اعتبارشان در دشوار بودنشان است ... "‌
عزیز دلم .... از این به بعد هر کتابی که بخرمو مث تو می خونمو مث تو تاریخ می زنم تا خاطراتش تداعی بشه ....
فدای دل مهربونت بانو .... مراقب خودت و روح لطیفت باش ... خدا همیشه کنارت باشه الهی ...

سارا چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 10:10 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلااااااااااااااام
این کتابو چن سال پیش خونده بودم! خیلی دوستش داشتم!
انتخابت زیبا بود عزیزم

ریحانه(خواهری) چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 11:56

سلام خواهری
منم باید این کتابارو ازت بگیرم و با رسم امانتداری سر فرصت بخونمشون
خواهری!حال منم مدتیه ابریه
آسمون دلم ابریه اما بارون نمیاد
خوب می شیم فقط زمان می بره
این صافی و که گفتی سوراخاش گاهی خیلی ریزه و سخت می شه ..................
اما خوب خدا خودش می دونه به کی و به چه اندازه ای درد و غصه بده
می گن غصه ها زمانی میان که خدا دلش می خواد یادش کنیم
یعنی اون یاد می می افته و دلش تن می شه واسمون می خواد ما هم دلبر بشیم براش
ایشالله زود زود زود سرحال بشی و دوباره وبلاگت طنز نویسی داشته باشه
پایدار باشی و سلامت خواهری
می بوسمت

رها پویا چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 12:19 http://gahemehrbani.blogsky.com/

مرسی حنانه جون. چه خوب کاری کردی این جمله ها رو نوشتی
من هم عاشق نوشتن جمله های مورد علاقه ام از کتابهای مورد علاقه ام هستم
الان چطوری عزیزم؟ بهتر باش! عاشق کتاب خوندنم. بهم آرامش میده. دلم یه کتاب خوب خواست حنانه.

از ماهی هات چه خبر؟ تا چند وقت دیگه اکواریوممون مجدد راه میفته. دلم تنگ شده بود براشون. موجود زنده تو خونه یه روح زنده تری به خونه میبخشه. من که دوست دارم.

ندا چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 17:51 http://hakardan.blogfa.com

وای حنانه یهو یاد روزای اول اون یکی بلاگت افتادم که خیلی کتاب معرفی میکردی و جمله های قشنگ میذاشتی...
راست میگی دختر بزرگترین لذت زندگی کتاب خوندنه و گم شدن تو هزار هاشه
راستی خونه ی جدیدت هم مبارک

زیتون (تغذیه اعصاب وروان شناسی) چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 18:55 http://zatun1.blogsky.com

سلام
درخبرنامه لینک دادم اگردوست داشتی توهم اقدام کن

پونه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 01:58 http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام حنانه جون .
کجایی دختر خوب دلم تنگ شده بود برات. همیشه شاد باشی و عاشق و مشغول کتاب خوندن و لذت ببری از زندگی

کاوه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 07:54 http://cheraghikhamoosh.blogfa.com

همین کارا رو میکنی که اینقدر محبوب میشی
همین کارا رو میکنی که اینقدر زیبا می نویسی و زیبا می اندیشی
همین ...

مطالعه عمیق یعنی این همه محاسن

یه خورده از عطر غیرتت رو ماهم بپاش

ماهک پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 08:31 http://www.maahakkkk.blogfa.com

گاهی ادمی به سکوت نیاز داره و چه خوب که این سکوتت به مطالعه گذشته

پرو ویروس پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 09:50 http://provirus.blogfa.com

منم از مامانم یاد گرفتم که اسممو بنویسم! اما صفحه ی اول کتاب!!
خیلی خوبه! شاید به خاطر اینکه آدم مطمئن میشه دیگه مال مال خودشن!!:دی

آلنی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 11:33 http://alone-version.blogfa.com

روزها می گذرند
من هنوز مانده ام
کنار ِ آن درخت قدیمی
در سالهای دور
من در زمان مرده ام....

سبز باشی و بی کران

بهنام پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 12:19 http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حنانه ی عزیز خوبی؟
دقیقآ این کاریه که منم میکنم... خیلی خوبه که وقتی یه کتاب رو باز میکنی اول بری جاهایی که قبلآ خوندی و برات جالب بوده رو دوباره یه نگاه بهش بندازی... فقط خدا کنه زیر تمام جملاتش خط نکشیده باشم!!!

ایشالله بهتر هم میشی حنانه جان... همین که میگی "باید" بهتر شی یعنی خیلی زود "عالی" میشی...

عاطفه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 20:47 http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام حنانه جون.. این کتاب چند جلدی رو چند سال پیش خوندم و خیلی دوسش داشتم.. کللن نادر ابراهیمی دوستم من:))
ایشاله همیشه خوب و خوش باشی رفیق خوش صدای من..
من اصولن اسم و تاریخی که متاب رو میخرم مینویسم تا کسی صاحبشون نشه:))

بهروز(مخاطب خاموش) پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 19:41

منم اول کتاب می نویسم...حس خوبی میده....

درسته !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد