تقصیر ِ اردیبهشت نیست !

پشت ِ شیشه ی پنجره ، طبق ِ معمول ِ همیشه ، ایستادم و به پائین نگاه می کنم ، به خیابان ! به کوچه ی روبرویی که البته بیشتر شبیه ِ خرابه است ! مردی در حالی که کت و شلواری کهنه به تن دارد ، آرام و در عین ِ حال شُل و شلخته وار راه می رود و از کوچه ی روبرویی نزدیک و نزدیک تر می شود . پاچه های شلوارش کوتاه است و با حرکت ِ پاهایش که عقب و جلو می رود تکان تکان می خورد ، جوراب های طوسی اش پیداست و پیرهنی که از زیر ِ کُتش آویزان است . دمپائی هایش را به زمین می کشد و چخ چخ کنان وارد ِ خیابان می شود و از آن می گذرد . 

 

این طرف دو جوان در ِ کاپوت ِ پرایدی را بالا زده اند و روی آن خم شده اند و گهگاهی چیزی به هم می گویند .  

زنی نسبتاً خوش پوش در حالی که کیسه ای به دست دارد و از شدت ِ تابش ِ آفتاب ابروهایش را در هم کشیده ، با قدم هایی نسبتاً تند از مقابل ِ چشمانم می گذرد .  

آن طرف تر پسر بچه ای حدوداً  ۵ ، ۶ ساله با تیشرتی زرد رنگ و شلوارکی طوسی ، در حالی که به چیزی درون ِ دستانش خیره شده که از دور تشخیص دادنش آن هم بدون ِ عینک برایم مشکل است ، با قدم هایی محکم و حالتی پر هیجان وارد ِ کوچه ی روبرویی می شود . 

 

گهگاه ماشین های مختلف تُند یا آرام عبور می کنند و صدایشان لحظه ای فضای کوچه را پُر می کند . 

دختری جوان می گذرد . 

پسری محصل می گذرد . 

کسی به سمت ِ خانه روان است و کسی به سمت ِ مقصدی که نمی دانم کجاست ؟! 

 

اینجا زندگی جریان دارد ، جریانی کُند و در عین ِ حال تُند ! 

 

صدای آواز ِ گنجشکان تمام ِ مدت به گوش می رسد . همان آواز همیشگی را می خوانند . همان آوازی که اگر غمگین باشی برایت حُزن آلود و اگر شاد باشی ، شادی آفرین است . آنها همیشه همین آواز را می خوانند ، این بستگی به احساس ِ تو دارد که چگونه آن را بشنوی ! 

 

بادی ملایم درختان را تکان تکان می دهد ، انگار می خواهد به رقصی آرام وادارشان کند و گاهی هم چرخشی تند ! 

اینجا انگار همه چیز آرام است ! 

 

به خودم می آیم ، روی ِ سرامیک های سرد ِ خانه نشسته ام و همچنان به بیرون خیره مانده ام ! 

موتور سواری می گذرد ! 

اتوبوسی... ! 

ماشینی که صدای ترانه ی در حال ِ پخشش ، در فضای کوچه طنین انداز می شود... 

وقتی تو نیستی قلبمووووووو... واسه کی تکرار بکنم 

گلهای خواب آلودروووووووو... واسه چی بیدار بکنم.... 

 

 

 

تَه نوشت ۱: تقصیر ِ اردیبهشت نیست ، 

اگر بعضی از تلخ ترین های زندگیم در آن اتفاق افتاد ! 

اگر خداوند در این ماه من را مورد ِ امتحان و آزمایش قرار داد ! 

اگر من کم صبر و بی طاقتم ! 

اگر... 

تقصیر ِ اردیبهشت نیست ! 

تقصیر ِ هیچ ماهی نیست اگر من حال ِ خوبی ندارم ! 

اردیبهشت ِ امسال ، همان اردیبهشت ِ همیشه است ،  

مثل ِ آواز ِ پرندگان ! 

بستگی به احساس و حال و روز ِ من دارد  

که آن را حُزن آلود بدانم یا شادی آفرین ! 

 

تَه نوشت ۲: وقتی حالم بده می نویسم ، ولی وقتی حالم بهتر باشه بازم می نویسم چون دلم نمی خواد نگرانم باشید ! خوبم ! آرومم ، آروم .

نظرات 23 + ارسال نظر
فهیمه پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 17:03 http://0purity0.blogfa.com




وای خیلی نزدیک بود حس هات، حرف هات... خیلی خیلی خیلی...
خوب باش...

سعی می کنم خوب باشم.

گل گیسو پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 18:18 http://gol-gisoo.blogsky.com/

خدارو شکر که آرومی
بله زندگی جریان داره
اصلا زندگی همینه دیگه گاهی بد گاهی خوب
قسمت های بد درسته گاهی آدمو مچاله میکنن،ولی باعث میشن قدر قسمت های خوبو بدونی
مرسی که نوشتی
نگرانت بودم

مرسی که هستی عزیزم.

میلاد پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 20:04

سلام

خیلی خوشحال شدم این پست بعد از اون پست قبلیت خوندم
یکم نگران شدمممم بعد از اون پست،نمیدونستم چی باید بنویسم برات که بتونم همراهیت کنم

اما الان خوشحالم که آبجی خوش ذوقممم ارومه و بازم به زندگی زیبا نگاه میکنه

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام.
مرسی میلاد از همه محبتهات !

علیرضا پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 20:49 http://yek2se.blogsky.com

از ماهیا بپرسسس
اونام از اردیبهشت بدشون نمیاد ...
فقط دلشون از دلتنگیه تو گرفته بود ...
خسته شدن و رفتن ...
مراقب بقیشون باش !

باشه علیرضا ، مراقبشون هستم !

وانیا پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 23:29 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

سلام حنانه
بگذار این حسهای بد هم باشند گاهی باید بد بود نه همیشه خوب و سرخوش

سلااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
آره وانیا ، دیگه دوست ندارم احساساتمو توو وجودم حبس کنم !

آوا جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 01:08

خوشحالم که خوبی..خدا کنه بهترترباشی
پست قبلیتو دیشب خوندم.راستش
جا خوردم.خداکنه خوب بشی
خوش صدای من..بیادتم
تاهمیشه..مراقب
خودت باش تا
همیشه..
حالابخند
حتی یه
کوچول
یاحق...

آوای عزیزم ، خندیدم چون خواسته بودی ازم !
دارم سعی می کنم خوب باشم مهربون.

کیانا جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 08:25 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

وانیا راس میگه نباید همیشه خوب بود اما ناراحتی و بد بودنم زمان داره ،کم کم باید از تو پیله بد بودن بیای بیرون ...دنبال قشنگیا باش هرچند کوچیک و بی اهمیت ...اینجوری میتونی دوباره خووب باشی

حال بد داشتنم واسه خودش تجربه ای که نباید از دستش داد عزیزم

آره کیانا جان.
حال ِ بد داشتن خودش همون پیله ای که باعث رشد می شه و برای پروانه شدن لازمه ، برای انسان واقعی شدن !

رها بانو جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 11:00 http://rahabanoo.blogsky.com

سلاااااام حنانه ی من...
آخ که چقدر قشنگ گفتی... خوب و بد و شاد و غمگین رو خودمون به روزها و ماه ها و سالها نسبت میدیم...
ایول به تو که خوبی و آروم...
برات از راه دور انرژی مثبت میفرستم تا بهتر از بهتر بشی...
این شعر هم تقدیم به تو:
ای دختر دریا
ای خواهر پونه ی کوهی
ای شناگر
ای که تنت پاکتر از آب چشمه ها
ای پرنده
ای که خونت سرختر از سرخ
با تو زمین به بر می نشیند
با هر نفست...
چشمهایت با هر اشک رودی زایند
و دستهایت دانه ها را بارور میکنند...
تو قلب زمین را
تو دل آب را میشناسی...

قربونت برم من...
همیشه آروم باشی الهی...

راستی واسه اون جریانی که برات تعریف کردم برام دعا کن.این هفته سرنوشت سازه واسم.خیلی هم میترسم...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام رها جان.
مرسی عزیزم از محبتها و انرژی های مثبتت !
شعرو خیلی دوست داشتم رها ! مرسی.
عزیزم نترس ! مطمئنم که همه چیز خوب پیش می ره ، خیلی خوب ! منم برات دعا می کنم و انرژی مثبت می فرستم ! منتظرم که با خبرهای خوش برگردی !

ولی نعمت ٍ جنون جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 15:00 http://www.biparva1389-2.blogfa.com

این پست منو یاد فروغ فرخزاد انداخت
همون شعرش راجع به زندگی :

زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
...

خوش باشی

مرسی از شعر دوست عزیز.

سوریا جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 22:53 http://soorya.blogfa.com

خوبی...
آرومی...
ولی انگار دل پری داری...

دلم پره سوریا ولی باید کنار اومد با زندگی !

میلاد شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 10:11

حنانه سلام م م م م م م م م م م

دیروز بالاخره تونستم کتاب " آتش بدون دود " بخرم م م م م

آخ جونمی ی ی ی ی

کلی ذوق کردم

خیلی خیلی ممنون که نوشتی ازش و این حس خوب بهم دادی که برم بخرمش و ازش استفاده کنم م م م

میخواهم بالای کتاب بنویسم "توصیه شده از طرف یک خواهر مهربان و فوق العاده خوش ذوق"

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام داداش میلاد.
خیلی برات خوشحالم ، خیلی !
مطمئنم از خووندنش لذت می بری ! این کتاب پره از جملات ِ ناب و زیبا ، احساس توو خط به خط ِ این کتاب موج می زنه ، گاهی باعث می شه از ته ِ دل بخندی و گاهی باعث می شه هق هق گریه کنی ! شخصیتهای این داستان انقدر نزدیک و ملموسن که اصلاً می تونی خودتو جاشون بزاری و احساسات ِ واقعیشونو درک کنی ! می تونی با این کتاب زندگی کنی میلاد !
مطمئنم عاشقش می شی !
مرسی داداشی .
این کتاب رو یه عزیزی به من هدیه کرد که خودش بیشترین تاثیر رو تووی زندگی من گذاشت ، که متحولم کرد ! هیچوقت فراموشش نمی کنم ، هیچوقت !

شاهسپرم شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 10:53 http://shahsepram.blogfa.com

هوووووووووووم....اردی بهشت... زیاد خوشم نمیاد ازش...

خوب بود...توش بوی زندگی داشت ! مرموزم بود !!!

من دیوانه ی اسمتم.....

ممنونم شاهسپرم عزیز.

شاهسپرم شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 10:53 http://shahsepram.blogfa.com

عاشق اسم وبتم !!!!!!!

ممنون.

مامانگار شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 13:30

...نگران نیستیم حنانه جان...
...تلاطم موج احساسمون..بالاخره مارو به اقیانوس اطمینان و آرامش میرسونه !..
...این داستان درون ما انسانهاس..

بله مامانگار نازنین.
ممنونم از حضور همیشگیتون که کلی دلگرمم می کنه !

رها بانو شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 14:34 http://rahabanoo.blogsky.com

فقط اومدم بگم به یادتم...

قربونت برم عزیزم.
منم به یادتم !

رها پویا شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 14:42 http://gahemehrbani.blogsky.com/

راست میگی حنانه جون تقصیر اردیبهشت نیست

هی فلانی زندگی شاید همین باشد

آروم باش و بیشتر به خودت برس. هر طور که راحتی همون کارو انجام بده...
فقط یه چیز کوچولو بگم حنانه جون و اون اینکه قرار نیست نقش قربانی رو بازی کنیم. ما قراره زندگی کنیم ...
سعی کن پی اتفاق های غم بار رو نگیری...
موفق و شاد باشی عزیزم

باشه رها جونم.
مرسی از حرفای خوبت !
می خوام سعی کنم آروم باشم و خوب زندگی کنم !

بچه مثبت شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 19:06 http://o-mosbat.blogfa.com

خوب بودن و اروم بودن متناقضنا

چرا ؟!!

آسانا شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 22:28

سلام حنانه جان:

دختر تو چطوری به این همه آدم دقت کردی اونم با این جزئیات دقیق؟

آره یکی این ور دنیا ناراحت و غصه داره یکی اون ور دنیا خوشحاله و داره از خوشی میمیره اصن این ور اون ور دنیا نه همین نزدیکیا

دنیا همینه

تقصیر هیچ ماهی نیس

زندگی همینه دیگه گاهی خوبی گاهی بد
گاهی خوشحالی گاهی غمگین

سلااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
من خیلی وقتا از دقیق شدن توو آدما لذت می برم البته نه به قصد فضولیا ، نه ! دوست دارم بدونم به چی فک می کنن ؟ شادن یا غمگین ؟

آره زندگی مثل یه فیلم می مونه ، پر از سکانس های متفاوت !

[ بدون نام ] شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 22:30

هر وقت حالت خوب بود بیا اینجا بنویس هر وقت حالت بد بودم بیا بنویس

وبلاگ همینه دیگه

اتفاقا کامنت بچه ها به آدم دلگرمی میده و تسکین دهنده اس البته این نظر منه

ننویسیم چیکار کنیم ؟!
من یکی که ننویسم می میرم !

آره کامنتای بچه ها خیلی آدمو دلگرم می کنه !

آسانا شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 22:31

اون بالایی من بودم

بهنام شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 23:25 http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حنانه جااااااااان خدا رو شکر که خوبی عزیز...
زندگی جریان داره جریانی کند و در عین حال تند!!! مرررررررررررسی جمله

سلاااااااااااااااااااااااااااااام بهنام جان.
آره بهترم خداروشکر.
ممنونم بهنام.

بچه مثبت دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 22:43 http://o-mosbat.blogfa.com

چون وقتی حالت خوبه ورجه وورجه میکنی
این ور میری اون ور میری

دیگه اروم بودن معنی نداره

منظورم آرامش روحیه ، خوب بودن از لحاظ روحی ! وقتی از لحاظ روحی خوب باشی یعنی آرامش داری یا شاید باید بالعکس می گفتم !

ابان سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 10:44 http://moondream.blogfa.com

تقصیر اردی بهشت نیست ...

عاشقشم . ازون نوشته هاش که باید ماچشون کرد !

مرسی قربونت برم ! کجائی تو دختر ؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد