فاصله ای به وسعت ِ یک حضور...

اگر دست هایمان از هم فاصله گرفتند 

بدان ، این فضای ِ خالی ِ میان ِ دستهایمان را  

وجودی امن پُر کرده  

که از یک سو دست ِ تو  

و از سوی دیگر دست ِ مرا در دست دارد . 

حضوری همیشه حامی و عاشق 

خدایی که هر دویمان را دوست داشت  

و وقتی ما را دست در دست ِ هم اما سر در گم دید 

تاب نیاورد ، 

میان ِ ما قرار گرفت  

و دست های بزرگ و گرم و مهربانش را  

مامنی برای دست های ِ سرد و کوچکمان قرار داد 

تا قدم به قدم همراهمان باشد   

و شانه به شانه  

راهنمایمان ، در مسیر ِ سخت و پُر فراز و نشیب ِ زندگی ! 

اگر دست هایمان از هم فاصله گرفتند  

خدائی در میانمان قرار گرفت 

تا در خستگی ها  

به جای تکیه کردن به یکدیگر 

به او تکیه کنیم  

و برای آرامشمان 

سر بر شانه های او بگذاریم ! 

او نگهدار ِ ما خواهد بود  

تا پایان ِ این مسیر ِ دشوار 

حتی اگر همیشه  

این فاصله ها باقی بمانند 

میان دستان ِ من و تو...

 

تَه نوشت ۱: یه خبر خوب دارم ! کار پیدا کردم ، توو یه کتابفروشی ! کاری که همیشه آرزوشو داشتم ! کتابفروشی ِ چندان بزرگ و معروفی نیست اما این اصلاً برام اهمیت نداره ، من کار کردن توو یه محیط ِ پر از کتابو دوست دارم ، غرق شدن توو دنیای کتاب ، پرسه زدن بین ِ کتابها ، اینکه سرتو هر طرف که می چرخونی همش کتاب ببینی و سر و کارت مدام با کسانی باشه که اهل ِ کتاب و مطالعه ان ! قراره از شنبه برم سر کار و خیلی خوشحالم برای این موضوع ! امیدوارم همیشه این شوقی که دارم باقی بمونه و دچار قصه ی عادت نشم ! برام دعا کنید ! 

 

تَه نوشت ۲: امروز یه کاری کردم ! نترسید کار ِ بدی نکردم ، رفتم برا یه دوره ی سه ماهه ی روانشناسی که به اسم ِ « یونگ » معروفه ، به پیشنهاد ِ دکترم که البته خودش برگزار کننده و در واقع مدرس ِ این دورست ، ثبت نام کردم . با یکی دو نفر از کسانی که توو این دوره ها شرکت کرده بودن صحبت کردم خیلی خیلی راضی بودن و اشتیاق داشتن برا شرکت ِ دوباره در این کلاس ها ! می گفتن انقدر علاقمند می شی که هر هفته انتظار می کشی برا شرکت در کلاس و به مرور و مرحله به مرحله راه و رسم ِ زندگی کردن ، آرامش ، تفکر و تصمیم های درست و عمل کردن و کلاً خوب زندگی کردن و شاد و آرووم بودن رو یاد می گیری ! از اول ِ خرداد شروع می شه ، هفته ای یک جلسه ست و واقعاً شوق دارم که شروع شه تا ببینم این کلاسی که اینا می گن چجوریه ، چه شکلیه ، چه مزه ایه ؟!! ببینیم دیگه چه اتفاقات ِ خوبی قرار ِ بیافته ؟! 

 

تَه نوشت ۳: اینروزا حضور ِ امن و پُر مهر ِ خدارو با تمام ِ وجودم ، در لحظه لحظه های زندگیم دارم می بینم و حس می کنم ! احساس ِ تنهائی نمی کنم ، انگار دستمو توو دستاش گرفته و داره پا به پام میاد و مثل ِ یه راهنمای خوب و دلسوز راه ِ درست رو نشونم می ده ، هوامو داره ، تا می بینه بُغض کردم و رفتم توو فکر یه کاری می کنه که خوشحالم کنه ! تا می بینه بهونه گیری می کنم یه جوری آروومم می کنه ! بخدا خدای ِ ما تَکه ، تَک ! فقط باید باورش کنیم ! چه روزایی که بهت پُشت کردم و به حرفات گوش نکردم خدا ، چه وقت هایی که ناراحتی کردم و بهونه گرفتم ولی با صبوری و بزرگیت تحملم کردی و آروومم کردی ! چقدر با نشونه های کوچیکت خواستی بهم بگی که هوامو داری و همراهمی تا باورت کنم و باورت نکردم ! خیلی چیزا ازت یاد گرفتم و دارم یاد می گیرم ، خیلی چیزا ! ممنونم استاد ، ممنونم !

نظرات 27 + ارسال نظر
خودم چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 01:22

سلااااااااااااااااااااااام بانو .....
فلوت زن جوووونم بزار قبل از هر چیز ی خوشحالیمو ابراز کنم برای پیدا کردن کار توو کتابفروشی .... عااااااااااااااالیه .... منم یک سال و خورده ای توو یه کتابفروشی کار میکردم ... خیلی جای خوبیه ... من رو هم با خودت ببر .... عاشق این محیطم ...

سلااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
ممنون خانومی .
جدی ؟! چه خووب !!!
بفرما بریم ! همکار بشیم هم خیلی کیف می ده ها !!!

منم همینطور عاشق محیط کتابفروشیم !

خودم چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 01:23

وااااااااااااااااااااااای من اول شدم ...
اخ جوووووووووووووووووون ...
تا دقایقی دیگر بر میگردم عزیز مهربونم ...

بله که اول شدی !

باشه گلم.

دختر ایرونی چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 02:06 http://iranian-girl22.blogfa.com

متن اولت چقدر قشنگ بود حنانه جان
خوشحالم که این روزا اتفاقای قشنگی داره واست میوفته
امیدوارم همیشه شاد باشی

مرسی عزیز دلم. مرسی از مهربونیات !

خودم چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 02:12

حنانه ی نازم چه قدر قشنگ نواختی فلوتتو ....
چه دل نوشته ی زیبایی ... قلبم رو پر از عشق و شور کرد ... و حسی که خدا بهمون میبخشه در سخت ترین جدایی ها و تنهایی ها حتی ... فاصله ای که فقط خدا پرش میکنه ....
بی نهایت زیبا بود حنانه ....
خوشحالم که خداروشکر ما اعتقاد داریم به خدایی که هر لحظه کنارمونه ... مطمئنیم که همش باهامونه .. تنهامون نمیزاره .. خدا یا برای این اعتقاداتمون شکرت ...
همیشه پیروز و سبز و عاشق باشی فلوت زن مهربونم ...

مرسی عزیزم از محبتهات !

آره خداروشکر که خدا هست ، یعنی خودشو شکر که خودش هست ! چی گفتم ؟!
باید باورش کنیم همیشه !

مرسی عزیزم. تو هم همینطور !

فرهاد فراهانی چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 02:39 http://sayehayesepid.blogfa.com/

برای پیدا کردن کار خیلی خوشحالم حنانه آنهم جایی که دوستش داری.
خدا . خیلی خوب است که اینقدر حس خوبی داری، با خواندنش حس بهتری پیدا کردم.
خوشحالم برای پیدا کردن مسیرت.

ممنونم فرهاد . خودمم خیلی خوشحالم !

فهیمه چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 08:44 http://0purity0.blogfa.com

اون متن اول کار خودت بود؟! عالی بود... خیلی...

کار تو کتابفروشی که معرکه است! امیدوارم تا آخرش با همین شور و شوق اول بمونی!

خوشحالم که همه چیز خوبه... کلاستم اگه خوشمزه بود خبر بده شاید به درد مام خورد! راستی می شه بپرسم کدوم شهری؟!

آره عزیزم خودم نوشتم ! ممنونم.

آره خیلی کار خوبیه ! امیدوارم !

حتماً از روند کلاسم اینجا براتون می نویسم ، انشالله به درد ِ شمام بخوره !
من کرج زندگی می کنم !

فرناز چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 08:51 http://www.zolaleen.persianblog.ir

اون چیزی هخم که منخوندم یونگه روانشناست کیه؟
توی سایت بیداری قهرمان درون که تو لینک هام هست هم مطالب سفر قهرمانی و خیلی چیزهاش بر اساس یونگه تعصب ندارم اما عین استاد خودم ندیدم چون علاوه بر یونگ به خیلی چیزها واقف بود.البته ایشون مدتی دچار مهرورزی شده و درحال حاضر فعالیتی ندارن اما اگه دوست داشتی سایت رو از ابتدا بخون.

روانشناسم دکتر فرزادیه !

راستش کسانی که کلاسش رفته بودن خیلی راضی بودن ، باید برم ببینم چجوریه ؟!
مرسی فرناز جون از راهنمائیت !

ریحانه(خواهری) چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 08:58

سلام خواهری
پیدا کردن کارو که اول از همه دوستات می دونستم
خیلی خوشحالم
اما راجع به این متنی که نوشتی باید بگم معرکست
خیلی قشنگ بود
اشک تو چشمام جمع شد
زیبا توصیف کردی حس و حالتو عزیز دلم
من که انقدر دوستت دارم به عنوان خواهر
ببین خدا چقدر دوستت داره؟؟؟؟بینهایت
الهی همیشه دلت پر از شادی و مستی خدا باشه
دوستت دارم
می بوسمت خواهری جونم

سلاااااااااااااااااااااااااام قربونت برم.
مرسی ، مرسی که توو این روزا همراهم بودی و هستی
تو هم خیلی کمکم کردی ! ممنونم ازت.
آره ، خدا هممونو دوست داره ، فقط باید باورش کنیم !
منم می بوسمت !

الهه چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 09:07 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام عزیز دلم....
خدا رو شکر که حالت بهتره......
تبرییییک به خاطر پیدا کردن کار...یه عالمه خوشحال شدم....
شرکت تو اون دوره هم میتونه کمکت کنه...اگر خودت بخوای...تو اراده کنی که خوب و خوش باشی دنیا باهات سازگار میشه...به شرطی که راه و رسمش رو یاد بگیری....
و اما خدا.......
خدا همیشه حضور داره...نشونه هاش همیشه حاضرن...این ماییم که غایبیم!یا تو گذشته ها پرسه میزنیم یا تو خیال آینده غوطه وریم...اینه که اصلا در حال حضور نداریم تا درکش کنیم........
از صمیم قلبم برات خوشحالم خانومی....الهی که همیشه دلت شاد باشه و لبت خندون

سلااااااااااااااااااااااااااام الهه ی مهربونم.
مرسی عزیزم ، از همه محبتهات !
آره الهه جان ، مائیم که همیشه یادمون می ره که یکی همیشه هوامونو داره و داره نگامون می کنه ! مائیم که از خدا فاصله می گیریم و گرنه اون همیشه با ماست و همراهمونه !

مرسی قربونت برم ، تو هم همینطور ، همیشه شاد و آرووم و خندون باشی خانومی !

فرزانه چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 09:33 http://www.boloure-roya.blogfa.com

خوشحالم برات خیلی زیاد حنانه جان.
امیدوارم که همواره به سوی خوشی و شادی پیش بری.
شعرت هم خیلی چسبید

مرسی از محبتهات فرزانه جون.
تو هم همینطور عزیزم.

مجتبی چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 10:11

سلام
خیلی خوبه که حالت بهتر شده
اینکه یه جای که دوست داری کار پیدا کردی عالیه برای کمتر کسی این حالت اتفاق میفته لذت ببر اساسی
این چند وقت اصلاً دلم نمیاد برات کامنت بزام
خوش باشی و شاد

سلاااااااااااااااااااااااااااام.
ممنونم. از اینکه این مدت هم همراهم بودی هر چند خاموش !
آره واقعاً برا کمتر کسی اتفاق می افته که کاری رو پیدا کنه که واقعاً دوست داره ! خیلی باید ممنون خدا باشم !
بازم مرسی !

کوآلا چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 10:28 http://www.kouala.blogsky.com

سلاااااااااام فلوت زن عزیز
اول ممنون که به نسکافه ی من سر زدی

دوم اینکه شعر محشر بود
سوم اینکه من هم عاشششق کتابم

چهارم اینکه این آدرسی که باهاش کامنت میذارم آدرس وب اصلیمه
خوشحال میشم بهش سر بزنی با افتخار لینک کردم

سلااااااااااااااااااااااااااام پوریا جان.
خواهش می کنم.

ممنونم.

حتماً ! مرسی از لینک ! منم با افتخار لینکت می کنم !

سبا چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 10:33 http://khaneibarab.persianblog.ir

سلام میشه این کلاس رو به من هم معرفی کنید

سلاااااااااااااااااااااااااااام سبا جان.
من کرج زندگی می کنم و این کلاس قراره در مهرشهر برگزار شه ! نمی دونم کجا زندگی می کنی ، اگه با اومدنش مشکلی نداری می تونم آدرس کامل رو بهت بدم تا برا ثبت نام اقدام کنی ! سه ماهه و هزینش هم ۱۳۵۰۰۰ تومنه !

وانیا چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 11:53 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

سلام حالت خوبه هووووووووووووووووووورا
از این یونگ پونگ دونگه خوشم اومدا

سلاااااااااااااااااااااااااام عزیزم. مرسی.
آره من خودمم با اینکه هنوز شروع نشده ولی یه جورایی دلم داره براش قیلی ویلی می ره !

میلاد چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 12:42

سلاممممممممممممممممممممممممممممم حنانه

از اون سلام های پر انرژی بودهاااااااااااا

اخه پستت پر انرژی بودددددددددددد

چقدر خوبه این روزها بچه ها دوباره پست های فوق العاده مینویسن

اقا محسن،کیامهر،الهه، توووووو

خیلی خوبه ، خوشحالممممم

بابت پیدا کردن کار در عرصه کتاب و کتابفروشی تبریکات ویژه مارو پذیرا باش

خیلی کار خوبیه اما یکمی گاهی سخت میشه

اینو گفتم چون یه اوچولو تجربه دارم البته بنده کار نمایشگاهی کتاب کردم نه تو کتابفروشی
میدونم گاهی سخته اما در کل خیلی شیرین

خوبیش اینکه هم به قول خودت با ادم های اهل مطالعه همصحبت میشی هم اینکه میتونی بین کتاب ورج و وورجه کنی و هروقت سرت خلوت بود یدونشونو برداری و یه دل سیر بخونیشون

من که تو نمایشگاه ها کارم همین بود البته بعضی وقت ها که سرم خلوت بود

یه دوست دارم حنانه وحشتناک اهل کتاب،تا حالا ادمی مثل این بشر ندیده بودم
تو نمایشگاه کتاب اخری که رفتیم کتاب های تاریخی و رمان های تاریخی و رمان ها رو براساس کشور و موضوعیت چیده بود
بفدری چیدمانش زیبا بود که نگو و نپرس
بعد تو هر زمینه که میخواستی میبردت سر اون قفسه و ادبیات همون کشور و برات دونه دونه محتوای کتاب توضیح میداد
البته بگم به عشق کتاب ، کتابداریم خونده

خلاصه که سعی کن حرفه ایی بشی
انقده لذت داره توضیح دادن به ادم ها درباره ی موضوعات کتاب ها و راهنمایی کردنشون

مطمئنم لذت میبری از کارت اما خوب یه کوچولوهم گاهی سختی های خودشو داره که نمیگم بهت که بعد که رفتی تو کار بفهمی چون نمیخواهم دلتو بزنم

در مورد کلاس هم بهت این دوتا سایت معرفی میکنم مخصوصا اولی که خودم خیلی دوسش دارم

1- http://carljung.blogfa.com/

2- http://www.bonyadonline.ir/

در مورد ته نوشت 3 که همه چیزو خودت گفتی
اوسا کریم دیگه خیلی بیسته ه ه ه ه ه

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام میلااااااااااااااااااااااااد .
آره انرژیشو دریافت کردم و همونطوری جوابتو دادم !
آره خیلی خوبه که دوباره همه دارن خوب و پر انرژی می شن ، منم خوشحالم !
از تبریکات ویژت هم ممنونم.
خب بلاخره هر کاری سختی های خودشو داره دیگه ، اگه اصلاً سختی نداشته باشه که بی مزه می شه !
پس خوبه تو هم تجربشو داشتی و می دونی چه لذتی داره ، من که تازه می خوام تجربه کنم ولی مطمئنم خیلی لذت بخش خواهد بود !
منم دوست دارم مثل اون دوستت انقدر خوب با کتابا آشنا شم که هر کی هر سوالی پرسید کم نیارم ! البته اگه این حافظه ی ضعیفم یاریم کنه !

مرسی از راهنمائیات میلاد!

جزیره چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 14:39

سلام
چه خوب حستو نسبت به خدا بیان کردی
من که متاسفانه این روزا فک میکنم خدا بام مسابقه گذاشته تو حالگیری. هی من چرت و پرت میگم هی اون حالمو به طرق مختلف میگیره. البت کاراش بیشتر خنده داره حرفای من هم همینطور.دیوونه شدم کلا


خب خدا رو شکر که کاری برات جور شده که دوس داری
چه باخال.بیا درمورد این کلاسات تعریف کن ببینیم چیه. اصلا میخوای بیا کلاس مجازی بزار


شما که خدا اینقدر دوستت داره دعا کن ماروهم دوس بداره لطفا

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام.
مرسی جزیره جان.
عیب نداره این دوره حالگیری انشالله به زودی می گذره و می رسین به دوره حال دادن به هم !

باشه از کلاسام براتون می نویسم ولی قبلش باید شهریه تونو پرداخت کنید ! نفری ۲۰۰۰۰ تومن ! خوبه دیگه ! زیاد نگفتم !

مطمئن باش خدا دوستت داره عزیزم.

مامانگار چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 16:13

...سلااااااام حنانه عزیزم...نمیدونی چه حظی میبرم وقتی می بینم اینقدر خوب داری جلو میری !...عااااالی..
این جناب یونگ روانشناس خیلی برجسته ایه که با فروید از نظر قدرت و علم نظریه پردازی رقابت میکنه!..و اخیرا گویا بیشتر مورد اقبال قرارگرفته !
...منکه خییییلی قبولش دارم..و مطمئنم که کلاسهاش برات حتما مفیده !..
برای کارت هم تبرررررررریک مخصوص دارم عزیز..

سلاااااااااااااااااااااااااااام مامانگار نازنین.
مرسی از شما ! قربون محبتهاتون ! دارم تمام تلاشمو می کنم .

منم راجع به جناب یونگ یه چیزایی شنیده بودم ولی دقیقاً نمی دونم کلاساش چطوره ؟! برم ببینم ! خودم که حس خیلی خوبی دارم !

ممنونم از تبریکتون مامانگار !

ما(ریحانه) چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 16:23 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلاااام عزیزم.. شعر عاشقانه گذاشتی خبریه؟؟؟!!!!!
خوشحالم که کار مورد علاقه ات رو پیدا کردی.. ایشالا که به تکرار نمی افتی چون دوسش داری...

سلااااااااااااااااااااااااام ریحانه جان.
یعنی تا حالا شعرامو توو اون یکی وبم نخونده بودی ؟! خب خیلیاشون عاشقانه بودن دیگه !

مرسی عزیزم. انشالله !

رها بانو چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 18:37 http://rahabanoo.blogsky.com

سلام حنانه جونم
خوشحالم که خوشحالی و سرخوش رفیق...

سلاااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
مرسی خانومی . مرسی .

فاطمه شمیم یار چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 20:53

سلاممممم عزیز دلم
یه دنبا برات خوشحالم خانومی
ته نوشت ۱ که خیلی باب طبع منه...دو هم که معرکه بود
۳ هم که خیلی صمیمانه و راحت و دلنشین بود
متن اول هم که دلچسب..
آقا کلهم معرکه و صمیمی و دلنشین و انرژی بخش بود
دوستت دارم عزیزم

سلااااااااااااااااااااااااااام فاطمه جون.
ممنونم عزیزم از همه ی محبتهات !
منم دوستت دارم فاطمه جون.

مرضی پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 00:27 http://khodagoone.blogfa.com

خیلی خیلی برات خوشحالم حنانه عزیزم...
چه عاشقانه لطیفی...دلم قنج رفت...
وول خوردن بین اون همه کتاب چه حالی میده...دلم خواست...

مرسی مرضی جان.
ممنونم از محبتات و لطفت خانومی.

واقعاً لذت بخشه !

ارکیده پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 08:46 http://taaseman82.blogfa.com/

سلااااام عزیزم

مرسی از متنت
خوشحالم کردی با خبر خوبت
امیدوارم همیشه موفق باشی حنانه جون

سلااااااااااااااااااااااااااام ارکیده جان.
مرسی از محبتات خانومی !
الهی تو هم همیشه موفق باشی !

شاهسپرم پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 11:37 http://shahsepram.blogfa.com

خیلی خوبه ! الان کسی که خدا رو حس کنه کم پیدا میشه

خود منم تازه وجودشو واقعاً دارم حس میکنم چون باورش کردم ، باور کن همه چیز به باوره ! ما آدما متاسفانه اونطور که باید هیچوقت باورش نمی کنیم .

عبدالکوروش پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 13:36 http://www.potk.blogfa.com

شعر بد نبود.
برای ته نوشت 1 تبریک میگم بهت. آرزوی من هم هست همچینکاری.
برای ته نوشت 2 : کار خوبی کردی. توی این روزهای بی آرامش، یک دوره روانشناسی مثل یه آب میوه خنکه توی گرمای دیوانه کننده یک ظهر گرم...
برای ته نوشت 3: تو خودت داری خودت رو خوشحال میکنی. خدا این وسط هیچ نقشی نداره. بیخود ازش تعریف نکن ارزششو نداره.

ممنون از تبریک و انشالله یه روزم من برا این کار یا هر کار دیگه ای که دوست داری بهت تبریک بگم !
تعبیر جالبیه ! پس باید حسابی بچسبه !
با این حرفت یاد این جوکه افتادم ،
یه لُره داشته انشا می نوشته اولش می نویسه :
به نام خدائی که هر چه می کشیم از اوست !

سارا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 14:35 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااام دوستی
دلم برات یه ذره شده بوووود
منم گاهی روانشناسی یونگ رو دنبال می کنم! کلا کارل یونگ کارش حرف نداره

سلااااااااااااااااااااااااااااااام سارا جون.
منم همینطور ! کجائی تو بابا ؟
راست می گی ؟ من یه کَمکی راجع بهش شنیدم ولی دقیقاً نمی دونم روشش چجوریه ؟ برم کشف کنم !

سوریا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 15:45 http://soorya.blogfa.com

شعر قشنگی بود. درواقع باید بگم توجیه زیبایی بود! زیاد قبولش ندارم
و
خیلی برات خوشحال شدم حنانه جان

مرسی . چیزی بود که حس کردم و نوشتم ، خب مسلمه که شاید برای تو یا بقیه قابل قبول نباشه !
ممنونم عزیزم.

رها پویا شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 08:38 http://gahemehrbani.blogsky.com/

وای که چقدر گرم و خوب نوشتی شعرت رو حنانه.
چقدر هم خوشحالم که کاری رو که دوست داری پیدا کردی. آرزوی موفقیت دارم برات عزیزم
در مورد دوره روانشناسی هم امیدورام که بهره مورد نیاز رو ببری

خدا همیشه تحمل میکنه. نگران نباش ناراحت نمیشه

مرسی عزیزم.
ممنون از همه ی محبتها و آروزهای خوبت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد