بال ِ پروانه ام زخمی ست اما...

بال ِ پروانه ام زخمی ست اما دلم شور ِ مَلخکان ِ گرسنه ی باغ ِ همسایه ام را می زند...  

 

هوا نسبتاً تاریک شده بود . از جلوی زمین ِ خاکی ِ وسیعی که سال هاست مقابل ِ یک سری از خانه های ویلائی به همین شکل بکر و دست نخورده باقی مانده ، با قدم هایی آرام جلو می رفتم . رقص ِ شعله های آتش در تاریکی ِ شب به خوبی از دور نمایان بود . نزدیک تر که شدم پیرزن را دیدم که جلوی آلونکش چمباتمه زده بود و نور ِ زرد رنگ ِ آتشی که در مقابل آلونکش برپا کرده بود ، بر روی صورتش حرکتی آرام داشت . آلونک زمانی متعلق به سازمان ِ آب بود و سال ها همانطور آنجا باقی مانده بود و بعدها شنیدیم که پیرزنی در آن زندگی می کند ، همان پیرزن ِ تاشده ای که همیشه چادر به کمرش می بست و با لباس های مندرسی که بر تن داشت گاهی آن دور و برها با چوبی در دست دیده می شد و یا سوار ِ تاکسی که می شدم گاهی او را می دیدم که رندانه و مردانه خو سخن می گفت و حتی از رانندگان ِ تاکسی هم رفتارش مردانه تر بود ، طوری که آنها هم در مقابلش کم می آوردند . همه می گفتند پیرزن ، دیوانه است و از او کناره می گرفتند ، برای همین هر وقت سوار ِ تاکسی می شدم و می دیدم او هم سوار می شود ناخواسته دلشوره می گرفتم و تا رسیدن به مقصد مُدام زیر چشمی می پائیدمش و در عین حال سعی می کردم طوری وانمود کنم که حواسم به او نیست و دارم بیرون را تماشا می کنم ، اما در کل اصلاً خیالم راحت نبود که نبود ! 

در ِ آلونکش باز بود . بسیار کوچک و تنگ و تاریک ! یادم می آید هر بار که از جلوی آن می گذشتم و چشمم به آلونک می افتاد یاد ِ پیرزن می افتادم که چطور در آن روزگار می گذراند ؟! در سرمای ِ زمستان یا گرمای تابستان چگونه طاقت می آورد ؟! برای دستشوئی و حمام چه می کند ؟! چه می خورد ؟! اصلاً در آمدش از کجاست ؟! البته شنیده بودم که در مُرده شور خانه کار می کند و نمی دانم این موضوع صحت دارد یا نه ؟! 

مدتی بود ندیده بودمش و فکر می کردم مُرده ولی امروز که دیدمش باز ذهنم درگیر ِ او شد... 

 

 

قسمتی از متن ِ کتاب ِ « آتش ِ بدون ِ دود » جلد ۷ : 

 

من برای آنکه بتوانم قدمی در راه ِ نجات ِ انسان ِ آفریقائی بردارم ، باید که پیش از آن ، اولین قدم ها را در راه ِ نجات ِ انسان های ایرانی بردارم. من باید راه بروم تا به آفریقا برسم و این راه رفتن ، ابتدا روی این خاک ، خاک ِ اجدادی ِ من اتفاق می افتد .  

 

شرط ِ رسیدن به قُلّه ، راه افتادن از پای قُلّه است . من جهان وطنی هایی را که گمان می کنند همیشه بیگانگان به کمک احتیاج دارند نه خودی ها ، نمی فهمم ، و بیش از این ، آنها را متقلب های بزرگی هم می شناسم که فوق العاده بُز دل اند و بر جامه ی بُز دلی هایشان ، نام ِ « جهان وطن » می گذارند . اینها ، همین شبه ِ روشنفکران ِ خودمان هستند که دلشان برای لومومبا شور می زند ، نه برای .... 

 

من زورم نمی رسد کارگران ِ همه ی جهان را نجات بدهم . من فقط می توانم ، نهایتاً ، در سرزمین ِ تاریخی ِ خودم ، حکومتی را به سود ِ دردمندان به پا کنم... 

 

  

تَه نوشت ۱: امروز مردی ، زنی را در کوچه به باد ِ کُتک گرفته بود ... چند شب پیش چند ناشناس به سوپر مارکت ِ کوچک ِ محله حمله کرده و چاقوئی بر گلوی ِ جوان ِ صاحب ِ سوپر مارکت گذاشته و دخلش را خالی کرده بودند ... فردا چه در انتظارمان است ؟! 

 

تَه نوشت ۲: از ۲۵ خرداد ، طرح ِ ضربتی ِ مبارزه با بد حجابی و اینا برای بار ِ چَندُم !  

مُشکل ِ دیگه ای که در جامعمون نداریم خداروشکر، نه بیکاری ، نه بی پولی ، نه ... ! مردم ِ عزیز ِ کشورمون البته خصوصاً جوانان ِ محترم ، اگه فقط کمی مراعات کنن و همکاری کنن همین بزرگترین مشکلمون هم حل بشه دیگه کشورمون از هر لحاظ نمونه می شه ! باور کنین !

نظرات 35 + ارسال نظر
کیانا چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 01:12 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلام حنانه جونم....
پستت کوتاه بوداااااااا
اون پیرزن....من اگه میدیدمش حتمن گریه ام میگرف....تحمل این چیزا رو ندارم...این بی عدالتیاااا ...اسن که یکی از پولداری خفه میشه و یکی از بی پولی...

انتخابای فوق العاده از کتاب بود....شغلتو خیلی دوس دارم...من عاشق کتابم....

کی گفته کشور ما مشکل داره؟؟؟؟؟اصلن و ابدن این حرفا نیس....همش شایعه اس مادرررررر

سلاااااااااااااااااااااااااااام کیانا جان.
آره نسبتاً ! دارم موفق می شوم !
همیشه این فاصله ی طبقاتی هست و همیشه با فکر کردن بهش اعصابم خرد می شه ! چرا یکی باید توو پر قو بخوابه و اونقدر راحت بزرگ شه و یکی ... ؟!!!!

مرسی عزیزم. آره ، منم عاشق کتابم و این عشق داره روز به روز بیشتر می شه !

من گفتم مشکل داریم ؟! کی گفته ؟! ها کی گفته ؟! مشکل نداریم !!!! همش شایعست !

شاهسپرم چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 03:10 http://shahsepram.blogfa.com

خوبین شما.....؟ چه خبرا......ما نمونه ایم کلا...
ناز به این کارا نی....والا ! یه نگاه بنداز !!!

خوبم. شما چطوری دوست جان ؟!

ناز ِ چی ؟! به کدوم کارا ؟! خوب متوجه منظورت نشدم ؟!!!

آوا چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 03:49

طفلکی پیرزنه!اما خوش بحالش اگه
مث مرد زندگی میکنه.خوش
بحالش.عزیزم خصوصیو
چندشب قبل واست
گذاشتم.توزمان
پست رستاکه
بود.......
یاحق...

اول بگم که آره خانومی اون خصوصیت رسید ، خیلی هم چسبید مرسی ! دوستش داشتم . داستانش مثل داستان های صحرا غمگین و زیبا بود .

اما به نظر من اینکه یه عمر مجبور شده مثل یه مرد زندگی کنه اصلن خوب نیس ! این یه درده آوا ! چرا یه زن باید مجبور باشه یه عمر پشت یه نقاب مردونه زندگی کنه و روزگار بگذرونه ؟!

فرزانه چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 07:36 http://www.boloure-roya.blogfa.com

به نظرم یه بار باهاش حرف بزن. اینجوری خیالت دیگه بابتش ناراحت نمی مونه و ذهنت هم درگیر.
دزدی و قتل و ... بیشتر و بیشتر در انتظارمون هست. وقتی فقر به یه جامعه مسلط بشه دیگه از این چیزها گریزی نیست.

آخه اصلاً نمی دونم کی خونه هست و کی نیست ؟! اون آلونک یه ساختمون ِ تنگ و کوچیک و استوانه ای شکله که هیچ پنجره ای به بیرون نداره تا بفهمی کی چراغ خونش روشنه !

چرا یکی به داد ِ ایرانمون نمی رسه ؟!

ندا چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 08:50 http://hakardan.blogfa.com

سلام خوبی؟
هر روز دنبالت می کنم تمام پست هایت را هم خوانده ام و خیلی خوشحالم که یهتر شدی همه ی این حس های خوبت توی نوشته هات معلومه دوست نازنین من.
اما این پست آخریت میدانی حنانه ی خوبم باز خوب است تو ذهتن درگیر میشود تازگی ها اینقدر این همه فقر و بدبختی دزدی زیاد شده که میشنویم یل میبینیم و در نهایت میگوییم آخی طفلکی ها و یک آه کوتاه میکشیم و بر میگردیم سر زندگی خودمان که به قدر کافی سخت هس.
این طرح مبارزه با بد حجابی هم...
راستی چه کسی را میخواهند مسخره کنند؟پارسال پیارسال و سال های قبل هم اجرا کردند نتیجه اش چه بود هان؟

سلاااااااااااااااااااااااااام عزیزم.خوبم. تو چطوری ؟
مرسی قربونت برم ، پس چرا گاهی یه رد پائی نمی زاشتی تا بدونم هستی ، خوبی ! اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده ندا !
آره ندا ، انقدر زندگیامون سخت شده که بقول تو دیگه جا نداریم به دردای دیگران هم فکر کنیم ! واقعاً چه باید کرد آخه ؟!

همون دیگه ! فقط یه مدت خودشونو مسخره می کنن و عرصه رو به مردم تنگ تر می کنن و مردم رو منزجر تر ! خدا به دادمون برسه با این مسخره بازیاشون !

آلنی چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 09:14 http://alone-version.blogsky.com

سلام
خیلی وقتا دلم می خواد برم و به اونایی که کمی و فقط کمی از محبت من رو نیاز دارند محبت کنم. اما نمی دونم چرا نمیشه. چرا ما باید تمام حسمون رو نگه داریم برای روزی که هرگر اتفاق نمی افته؟
خوشحالم آتش بدون دود به جلد ۷ رسید. ما البته نه مردم که حکومت ما بیگانه پرستند. این روزها دلم حتی وطنم رو هم نمی خواد. وطنی که روز به روز کثیفتر میشه. کثیفی از هر نظر مخصوصاْ فکری. اینا فکر ما رو آلوده کردند...
ته نوشتات تلخ بود و گزنده. و بی شک واقعی تر از نفسی که می کشیم.
شعرم نمیاد. این روزا خوب نبودم. کارم زیاد بود. یکم هم قلبم خودشو لوس کرده بود. اما الان خوبم. یکم کارم سبک بشه چشم شعر هم میگذارم. شاید متفاوت البته....

سبز باشی و بی کران

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام.
می دونی آلنی ، ما دوست داریم محبت کنیم خالصانه ولی متاسفانه انقدر گرگ و روباه توو جامعمون زیاد شده که دیگه حتی مردم محبت ِ خالصانه ی آدم رو هم باور نمی کنن و در ضمن انقدر کمبود محبت هست که هر چی دلت می خواد محبت کنی کم میاری ، بیشتر و بیشتر کم میاری ! تو همین که در حد خودت ، در حد توانائیت به دیگران محبت کنی و حق و حقوق ِ کسی رو پایمال نکنی ( چیزی که اینروزا زیاد می بینیم متاسفانه ) خیلی کارا کردی ، خیلی !

آره ، آتش ِ بدون ِ دود به جلد ِ آخر رسیده و هر یک صفحه ای که می خوونم و پیش می رم قلبم بیشتر می گیره و انگار تموم شدن کتاب ، تموم شدن ِ عمر ِ منه ! اصلاً دلم نمی خواد این کتاب تموم شه ، دلم نمی خواد تلخ تموم شه ، دلم پیش ِ شخصیتهای این کتاب می مونه ، شخصیت هایی که باهاشون زندگی کردم ، خندیدم و گریه کردم ...

اما من روز به روز بیشتر به ایرانم علاقمند می شم ، روز به روز بیشتر قلبم برای ایران می تپه ! وطن ِ ما رو به کثافت کشوندن ، بدنامش کردن ، دارن نابودش می کنن و من دلم می خواست انقدر قدرت داشتم که نمی زاشتم ! کاش نزاریم که فکرامونو آلوده کنن چون هدفشون همینه ، با آلوده کردن ِ افکار ِ ما کشورمون رو هم آلوده و نابود می کنن !

آره ته نوشتها تلخ بودن چون تلخیشو هنوزم حس می کنم وقتی یادم می افته ، چون تلخ نوشتم ...
امیدوارم همیشه خوب باشی ، کارت سبک باشه ، روحت آرووم باشه و بتونی بنویسی ! منتظر خووندن شعرهای جدید و متفاوتت هستم !

دلارام چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 09:43

کشور نیست که ، سرزمین عجایبه !!

متنهای قشنگت رو خوندم ولی حالم از پی نوشت هات گرفته شد یادم رفت چی میخواستم دربارشون بگم ...

همون ، سرزمین ِ عجایبه !!

ببخش که با ته نوشت ها حالتو گرفتم !

فاطمه شمیم یار چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 11:38

سلامممم حنانه من
نمونه بارز ته نوشت ۲ که نوشتی..
حتما شنیدی تومعتبرترین دانشگاه شهرمون حراست
به بهترین وجه ممکن کنترل اوضاع رو داره..دائم به دانشجو متذکر میشه مانتوت کوتاهه ...یک لاخ موت پیداست و....و آن طرف تر در محوطه خوابگاه دانشگاه یک دانشجوی دختر مورد آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار می گیره و مجروح میشه..می بینی همه جا همینه انگاری همه مشکلات اجتماعی مملکت خلاصه شده تو اندازه مانتو ها و ....غیره...
نه بچه خیابانی وجود داره نه موارد کودک آزاری که رو به فزونه...نه درصد بالای بیکاری و...همه و همه مختص به
ممالک دیگه است فقط..
نمی دونم.....
راستی انتخابت از کتاب عالی بود....

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام فاطمه جان.

آره ، جای تاسف داره بخدا ! نمی دونم چرا اینا اصل رو ول کردن و چسبیدن به حواشیح ؟! هرچند می دونم برای اینکه سر ِ مردم رو با این چیزا گرم کنن و ... ! گناه فقط بدحجابی و روابط دختر و پسرا و موسیقی گوش دادن و ایناس ! نمی گن آخه اگه جوون کار داشته باشه ، تفریح درست و حسابی داشته باشه ، دانشگاهامون از لحاظ کیفی در سطح بالائی باشه و... خب جوونا هم از نظر فکری و فرهنگی رشد می کنن و راهشونو درست تر انتخاب می کنن ! انقدر مشکلات داریم که متاسفانه این آقایون چشماشونو مخصوصاً بستن و گوشاشونم گرفتن و فقط داد می زنن که صدای خودشونو بشنون ، فقط صدای خودشون !

ممنون فاطمه جان.

ریحانه(خواهری) چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 14:07

سلام خواهری
مدتی بود سر نزده بودم
پستای قبلیت شادمانه تر بود
این پستا یکم سنگین و دلتنگه
چرا ؟؟؟؟؟؟نبینم غصه بخوریا

سلاااااااااااااااااااااااام عزیزم.
آره خب ! سنگین و دلتنگ !
می خوام سعی کنم شاد بنویسم ولی نمی شه ، یعنی مثل قبل نمی شه ! خیلی چیزا تغییر کرده ، من که نمی تونم همون آدم ِ قبلی باشم !
غصه همیشه هست ، نمی شه غصه نخورد ولی باید سعی کرد با وجود غصه ها هم محکم بود و تاب آورد ! زندگی ادامه داره ، باید قدرت داشت برا ادامه دادن ! نگرانم نباش قربونت برم.

دخترک زبون دراز چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 16:22

مملکت که نمونه است اگه یان یکی حل بشه دیگه میشه فوق نمونه ...

چطوری زبون دراز جونم ؟!
دلم برات تنگ شده !

انشالله این مشکل هم می شه و اسممون تو کتاب رکوردهای گینس ثبت می شه به عنوان نمونه ترین کشور !

جوجه کلاغ چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 17:31 http://6277799926.persianblog.ir/

سلاااااااااااااام حنانه ی مهربونم ...
چقدر این جمله ی اول پستت قشنگ بود ... چه حس خاص و عجیبی داشت با خودش ..
حنانه جون در مورد این پیرزنی که نوشتی منم ندیده ذهنم درگیرش شده الان .. آخه موردی بود که قبلا ها همینجوری برام پیش اومده بود ..
باید حتما این کتاب بزرگ و قشنگ رو بخرم .. متنایی که ازش می نویسی بی نهایت جذبم می کنه ..

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام جوجه کلاغی !
مرسی عزیز دلم. راستی بهتری ؟!

اما سعی کن زیاد ذهنتو درگیرش نکنی ، به اندازه ی کافی اینروزا درگیری ِ ذهنی داری ، پس سعی کن بهش فکر نکنی عزیزم. به فکر خودت باش !

آره ، حتماً بخر و بخوونش ! اوائل ۷ جلد بود ولی امسال شنیدم در ۳ جلد فشردش کردن ! یه مقدار گرونه ولی واقعاً ارزشش رو داره مریم ! عاشق ِ این کتابم ! عاشق ِ قلم ِ نادر ابراهیمی ام ! با قلمش ، با کلماتش انگار با روح ِ آدم بازی می کنه ! بخصوص این کتاب که داستانش محشره ، محشر ! این کتاب برام خیلی خیلی عزیزه چون یه عزیزترین این کتابو بهم هدیه داد و ... رفت...

جوجه کلاغ چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 17:31

ته نوشت 1 : فقط خدا می داند ... افسوس به رفتارهایی که انسانیتمان را زیر سوال می برد ...
ته نوشت 2 : امان از دست تو حنانه .. خیلی با حال اومدی این ته نوشتتو ... حظ کردم ..
هی روزگار .. بدحجابی بزرگرترین درد ماست یعنی ؟؟؟

آره دیگه ، نمی دونستی این همه خشکسالی توو جامعمون بخاطر بدحجابیه ؟!!!!!!

آسانا چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 18:16 http://asanaaa.blogfa.com/

سلام عزیزم:

چی بگم؟
امنیت نداریم دیگه!

خودمون مخل امنیتیم !

این جوون بد بخ اگه بره سرکار دیگه خیابونا رو متر نمیکنه مزاحم نوامیس ملت هم نمیشه که حالا شما بخواین طرح ضربتی هم راه بیاندازین!

تو راس میگی این همه مشکل داریم من موندم چرا اینا گیر دادن به حجاب؟

میدونی خیلی به مذهب اهمیت میدن دیگه شوروشو درآوردن دیگه کاری کردن که آدم از مذهبو هرچی آدم مذهبیه خسته شده دل زده شده

والا حنانه جون خوشبختانه تو تبریز از این طرحا نداریم یعنی من ندیدم خیلی به ندرت گیر میدن حالا بذا ببینیم بعد ۲۵ چی میشه

اینجا که خبری نیس بدحجاب آنچنانی نداریم که حالا بخوان بگیرن

سلااااااااااااااااااااااااااااااام آسانا جان.

همونو بگو ! هر بلائی دلشون می خواد سر ِ جوونا میارن ، از هر طرف فشار ، محدودیت ، ... چه می شه گفت آخه ؟!!!!!

متاسفانه هدفشون همینه به نظر من ! اینا می خوان مذهبی که خودشون دوست دارن و دلشون می خواد رو به مردم بقبولونن تا خواسته هاشونو راحت تر پیش ببرن !

انشالله به تبریز نمی رسه ! معمولاًاین طرح های ضربتیشون توو تهران و کرج و شهرهای حومه اتفاق می افته و یه مدت مردمو عذاب می دن و بعد دوباره ول می کنن و تازه روز به روز بدتر بدتر می شه تا بهتر شه !

کیامهر چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 21:13

ما متخصص رها کردن اصل و چسبیدن به فرعیات بی فایده ایم ...

داستان پیرزن قشنگ بود ولی انگار انتها یش یک چیزی کم بود
منتظر یک اتفاق بودم حنانه

متاسفانه همینطوره کیامهر !

وقتی در داستان های واقعیمان هیچ اتفاقی نمی افته چطور منتظر یه اتفاق بودی کیامهر ؟! همیشه در تمام ِ داستان ها یک چیزی کمه ! یک چیزی که باید باشه و نیست ، یک چیزی که باید اتفاق بیافته و نمی افته ! کاش می تونستم کاری بکنم تا داستانم که البته واقعیت ِ محض بود ، پایانش شیرین باشه و دلچسب !کاش...

زیتون ۳۰۰۰ چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 21:24 http://zatun3011.persianblog.ir

خدابه عزت زهرا فرقه ضاله وخون اشام مصباحیه رابااین طرح های ضدانقلابی اشان نابودکند وشرشان رابه خودشان برگرداند
-----------------
نامه هشتم نوری زاددرباره اسلام اختراعی اینهانوشته

الهی آمین !
کاش بشه زیتون جان !

محسن عراقی پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 04:38 http://mohsenaraghi.persianblog.ir

سلام دوست فلوت زن


وبلاگ جدیدتون رو تبریک میگم

خیلی وقته ب ما سر نزدید ها ا ا

تشریف میارید


سلاااااااااااااااااااااااااااااام.
ممنونم .
چشم انشالله میام !

آوا پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 04:42

گلم کدوووووووم مرد!!!!!!
این خودش مرد بوده ها
خانومه روکشته بودن
گلم.اگه وقت نداری
الان مرورش کنی
بذاریوقت دیگه
عزیزم واست
بیشترتوضیح
میدم.فدات
یاحق...

آوا جان متوجه نشدم داری راجع به چی حرف می زنی ؟!!!
دوزاری ِ من یه مقدار زیادی کَجه !
برام بیشتر توضیح بدی ممنون می شم !

کورش تمدن پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 07:40 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
زندگی بعضی آدما واسه همیشه مثل یه علامت سوال بزرگ تو ذهنمون میمونه
نمیدونم شما چرا اصرار داری بگب مملکت ما مشکل داره
ای بابا همه چیز خوبه دیگه

سلاااااااااااااااااااااااااااااام.
آره واقعاً !

من گفتم ما مشکل داریم ؟!! من کِی گفتم ؟! چرا حرف می زاری توو دهن ِ من ؟! ای بابا !

بهروز(مخاطب خاموش) پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 12:23

سلام....
امسال این پیرزن زیادن....اما....چه میشه کرد...
بارها در باره ی این مسائل حرف و صحبت شده...اما جدا چه فایده...۲-۳ روز غصه می خوریم و باز....

.
.
.
من فک نمی کنم بشه کسی رو به زور فرستاد بهشت....مخصوصا بهشتی که بعضی ها ازش حرف می زنن.....(در مورد ته نوشت ۲)

سلاااااااااااااااااااااااااااام.
همین دیگه ! چه باید بکنیم ؟! ما به تنهائی که نمی تونیم همه ی آدمهارو نجات بدیم ، نمی تونیم هم غصه ی همه رو بخوریم ! اااااای روزگار.....

فعلاً که ظاهراً می شه ، این آقایون دارن تمام ِ تلاششونو می کنن که ماهارو راهی ِ بهشت کنن !

علیرضا پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 13:48 http://yek2se.blogsky.com/

هیییییییی
حرف زیاده
اما سکوت بهتره ...
نه سکوت هم نه ...
فریاد ...
اما صدای فریاد یه نفر به کجا میخواد برسه ؟
برای همین سکوت بهتره ...
اونقدر که دیگه صبری نمونه و خفه بشن همه از منجلابی که درس شده ...
زود میرسه اون روز ..
که همه داد بزنن باز ...

یکبار جائی خووندم :
چه سخت است دیدن ِ ظلم و فریاد کشیدن در سکوت !
واقعاً این فریادها به کجا می خواد برسه ؟! فقط خدا به داد همه برسه !

کاش اون روز برسه و این بار این فریادها فایده داشته باشه و اتفاقات خوبی بیافته ! کاش...

بهروز(مخاطب خاموش) پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 13:58

سلام....
امثال این پیرزن زیادن....اما....چه میشه کرد...
بارها در باره ی این مسائل حرف و صحبت شده...اما جدا چه فایده...۲-۳ روز غصه می خوریم و باز....

.
.
.
من فک نمی کنم بشه کسی رو به زور فرستاد بهشت....مخصوصا بهشتی که بعضی ها ازش حرف می زنن.....(در مورد ته نوشت ۲)

خودت متوجه غلط املائیت شدی ! آفرین پسر خوب !

رها بانو پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 19:57 http://rahabanoo.blogsky.com

سلام حنانه جونم
چی بگم که نگفتنم بهتره ... چه بسیار آدمهایی گوشه گوشه ی این آب و خاک در فقر و بدبختی زندگی میکنن و اون بالایی های چشم سفید ادعا میکنن هیچ فقیری در کشور وجود نداره !
حالم دیگه داره به هم میخوره از این مملکتی که هر کدوم از آدماشو به یه شکلی داره قورت میده و نیست و نابود میکنه ... تا کی باید صبر کرد به این امید که همه چی درست میشه ؟ هیچی درست نمیشه ... یا حداقل درست شدنش به عمر ما قد نمیده ...
دارم میسوزم ... خیلی غصه میخور که هیچ کاری ازم برنمیاد جز آه کشیدن و افسوس خوردن ... دلم یه خواب میخواد ... یه خوابی که بیداری به دنبال نداره ... تا رها بشم از همه چیز ...

سلااااااااااااااااااااااااااااام رها جان.
تا بوده همین بوده رها ! همیشه یک سری از آدمها تلاش کردن برای بهتر شدن اوضاع و متاسفانه بد و بدتر شده ! نمی دونم امیدی هست که روزی همه چیز باب میل مردم بشه ؟! امیدی هست که مردم بتونن در پناه ِ آزادی نفس بکشن و با خیال ِ آسوده زندگی کنن ؟! امیدی هست...؟!

عزیز دلم غصه خوردن هیچ دردی رو دوا نمی کنه ! فقط باید صبر کنیم ، بازم صبر ! بازم صبر !

برنا جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 00:14

بد زمانه ای شده ای حنانه ...
هس سعی میکنم تلخ نباشم ...
نمیشود

آره برنا ! بد زمونه ایه !
همیشه می گم کاش می شد بچه های دیگه ای بدنیا نیان ! نگران آینده ی تک تک بچه هائیم که توو کوچه و خیابون و دور و برم می بینم ! چه آینده ای در انتظارشونه ؟!
کاش خدا خودش یه کاری بکنه !

ماه نو-بهار جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 09:03

فقط دوباره از خدا می خوام تا مارو از شر اینا خوش نجات بده...

آره ، فقط خدا می تونه ! فقط خدا...

[ بدون نام ] شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 09:35


دغدغه هایی از جنس حقیقت
این روزها مهمان ِ آشفتگی ِ ذهن ِ من است
معنی ِ زندگی این روزها
مترادف با مرده گیست...


سبز باشی و بی کران

فراموش کردی اسم و آدرس بزاری آلنی !

سعی کن دوباره زندگی کنی با معنای حقیقی ِ زندگی !

ساره شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 10:19 http://fereshtegaan.mihanblog.com/

این پیرزنه با این توصیفات تو ، چرا باید سوار تاکسی بشه ؟ شرمنده ، ولی بدجوری رفته تو مخم !

چه می دونم ؟! می شه دیگه ! البته من به ندرت می دیدمش ! اصلاً نمی دونم شب ها کی برمیگرده خونه ؟! فک کنم خیلی دیر میاد خونه !
اما هر سوالی داشتی بپرس عزیزم ، نزار روو مخت باشه ! منم بتونم جواب می دم !

شازده کوچولو شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 10:33 http://shivana70.blogfa.com

سلام
حالتون خوبه؟!
گفتم بعد از مدتها بیام یه سری به دوستای قدیمیم بزنم
امیدوارم همیشه موفق باشین

سلااااااااااااااااااااااااااااام شازده کوچولوی عزیز ، دوست ِ قدیمی !
خوبم. تو چطوری؟
مرسی که سر زدی ! خوشحال شدم واقعاً !

ترنج شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 10:36 http://toranj62.persianblog.ir/

سلام عزیزم
دختر همسایه مارا همگلوشو گرفته بودن تا خفه اش کنن و گردنبندشو بگیرن فک کن ی دختر ۱۳ ساله و دزد یک پسر نوجوون کمتر از ۲۰ سال

سلااااااااااااااااااااااااام ترنج جان.
چه بد ! چه تلخ !
متاسفانه دارن همه رو دزد می کنن !

یغما شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 11:43 http://pakdiss.blogfa.com

سلام
چطوووووووووووووری؟
خوبی خوبم!
شب آروزها خوش گذشت؟!
منکه یه عالمه آرزو کردم!
بنظرمنم این طرح بیخودیه
حجاب یا هر عمل دینی و اعتقاد یه چیزیه که آدم باید
خودش تا اوج باورش بره
خودش باید به این باور برسه که دستور خداشو با جون دل و باتمام سختی هاش بپذیره...
میگن کسی رو که خوابه میشه بیدار کرد
ولی کسی که خودشو زده به خواب نه!

خودت چطوری؟
کتابفروشی خوش میگذره؟
امیدوارم تموم آرزوهات برآورده شن!

سلااااااااااااااااااااااااااااااام یغما جون.
خوبم عزیزم.
راستش دیگه هیچ آرزوئی ندارم ! نمی دونم چرا هر چی فک می کنم هیچ آرزوئی به ذهنم نمی رسه ؟!

هیچ چیزی با اجبار خوب نیست ، حتی اگه آدمو به زور بخوان به بهشت هم بفرستن خوب نیست !

کتابفروشی هم خوبه ! خودمم خوبم !
مرسی گلم.

پونه شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 13:44 http://jojo-bijor.mihanblog.com

چی بگم چی بگم........

همین یعنی خیلی دلت پُره !

جوجه کلاغ شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 14:43

عشق تقدیر غیر قابل پرهیزی است / و از آن به هیچ سر ما را / توان گریختن نیست / زیرا نه در مرگ و نه در زندگی / از بی کران عشق / فراتر نخواهیم رفت / و باز به همان جا می رسیم که عشق ما را بدان سو می کشد ... " بیژن جلالی "

قشنگ بود عزیزم. مرسی .

وچقدر این حقیقت رو زیبا بیان کرده :
عشق تقدیر غیر قابل پرهیزی است... واقعاً !

جزیره شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:03 http://jaziretabrik.blogfa.com/

سلام
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چه کامنت طولانی را تایید نکرد و پاک کرد.....


بی خیال .مهم نیت بود که سر زدن به شما بودو حاصل شد

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
آخی ! ازین به بعد حتماً یه کپی از کامنتت بگیر بعد ثبتش کن ، این بلاگ اسکای گاهی اینجوری قاط می زنه !

مرسی ازین نیت خیرخواهانه و پُر مُحبتانه !

آلنی یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 08:27 http://alone-version.blogfa.com

سلام
من آدرس رو گذاشتم. اما انگار ثبت نشده بود.
من ایرانم رو دوست دارم. همیشه دوستش خواهم داشت. اما دوست دارم تو آسمونش باشم. زمین جای کثیفی شده... دروغ.....

سبز باشی و بی کران

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
آها ! اوکی !
می فهمم حرفاتو آلنی ، اما هر چی که باشه ما روو همین زمینیم و هر قدر هم که کثیف باشه ما که نمی خواهیم کثیفش کنیم . تلاش می کنیم تا کثیفی هاشو پاک کنیم و حتی اگه موفق به پاک کردن کثیفی هاش نشیم حداقلش اینه که کثیف ترش نمی کنیم .
اینکه دوست داریم توو آسمونش باشیم خیلی خوبه ، زیباست ولی فقط یک رویاست... حقیقت چیز دیگری ست و باید با این حقیقت روبرو بشیم.

رستاخیز یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 17:44 http://rastakhiz12.blogfa.com

در ضمیمه پی نوشت دومتان باید بگویم ما را مصادیق جرم و فساد و فحشا میدانند
اگر جوانان را اسلامی پوش کنند دیگر مشکلات مالی نخواهیم داشت
اعتیاد ریشه کن میشود با مد لباس
و فقر فرهنگی با مد جدید مو درست میشود

متاسفانه اینطوره ! به دنبال حل مسائل نیستند و تنها صورت ِ مسائل را پاک می کنند .

سوریا سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 21:06 http://soorya.blogfa.com

تاسف...

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد