من به دنبال ِ بهشت ِ خود هستم !

خب ، در این پُست مبحث ِ آرک تایپ ِ وَندرِر رو ادامه می دم و انشالله به اتمام می رسونمش ! 

 

ویژگی های وَندرِر : 

۱- تفکر ویژه و اختصاصی 

۲- متفاوت بودن ِ در راه ، یعنی راه ِ اختصاصی و منحصر به خود را دارد. 

۳- جستجو کردن ، یعنی سفر ِ درونی و بیرونی برای یافتن ِ گنج ِ خود 

۴- پیدا کردن ِ هویت ِ خود 

۵- شکاک به همه ی اصول و عقاید 

۶- رسیدن به ایمان ِ قوی بعد از شک 

۷- جدا شدن از جمع 

۸- یافتن ِ خود 

۹- بیرون آمدن ِ از قفس و پرش به ناشناخته ها  

۱۰- یافتن ِ مرزهای خود 

 

یک وَندرِر نیاز به تنهائی دارد و باید زمان هائی را برای تنهائی ِ خود اختصاص دهد . هر اندازه تنهائی های خود را با عوامل مختلف پُر کنیم ، تنها روند ِ یادگیری ِ درس های زندگی ِ خود را به تعویق می اندازیم . البته این نوع تنهائی با تنهائی ای که به دلیل ِ انزوا و گوشه گیری ست فرق دارد . زمانی که انسان سقوط ِ از بهشت را تجربه می کند و در آرک تایپ ِ کودک به سر می برد ، به تنهائی پناه می برد که این نوع تنهائی نه تنها به رُشد ِ او کمک نمی کند بلکه ممکن است باعث ِ آسیب های روحی و روانی در او شود . اما یک وَندرِر برای شروع ِ سفر ِ قهرمانی اش و کشف و درک ِ دنیای درونی و بیرونی نیاز به این تنهائی دارد . 

هرگز ِ نباید مانع ِ  تنهائی ِ وَندرِر باشیم . پارازیت برای دیگران نباشیم و اجازه ندهیم دیگران ، پارازیتی برای ما باشند . وَندرِر در تنهائی به رنج هایش پی می برد . 

 

بیشتر ِ انسان ها در دو دوره از زندگیشان وَندرِری را تجربه می کنند : 

۱- دوران ِ بلوغ ِ نوجوانی 

۲- دوران ِ میان سالی 

والدین ِ آگاه ، نوجوان ِ وَندرر ِ خود را هرگز سرزنش نمی کنند و به او اجازه ی رشد و تجربه می دهند . 

معمولاً زنان بین ِ ۳۰ تا ۳۵ سالگی و مردان بین ِ ۳۵ تا ۴۰ سالگی ممکن است وَندرری را تجربه کنند . 

 

هر اندازه در پروسه ی وَندرر حرکت کنیم ناخالصی های درونمان را بیشتر دریافت کرده و هر کجا که دچار ابهام ، تاریکی ، گنگی و ناآگاهی هستیم ، شفاف کرده و برطرف می کنیم . 

وَندرری کردن یعنی کشف ِ جزیره های بسیار زیبا اما تاریک ِ درون ِ خودمان . 

 

آرک تایپ ها ویژگی هایی هستند در ناخود آگاه و ذات ِ درونی ِ ما که باید آنها را در تعادل با دنیای بیرون زندگی کنیم . خوب است بدانیم که چه زمانی می توانیم پُخته ( در واقع از جایگاه ِ بالغ ) عمل کنیم : 

۱- آرک تایپ های خود را شناخته و از خرد ِ پنهانشان استفاده کنیم . 

۲- مسئول ِ انتخاب های گذشته ی خود باشیم تا بتوانیم سفر ِ معنوی ِ خود را شروع کنیم . 

۳- باید خلّاق باشیم و راه هایی پیدا کنیم که بفهمیم چه انرژی هایی داریم و چه سایه ها و توانائی هایی در درونمان قرار دارد و در نهایت به کجا می رویم . چگونه می توانیم رفتارهایی انتخاب کنیم که به زندگیمان معنا ببخشد . 

۴- توانائی ِ انجام ِ عمل ِ منطقی که بدون ِ اینکه به دیگران صدمه بزنیم ، هم از قفس ِ خود رها شویم و هم ارتباط ِ خود را با دیگران رشد دهیم . 

 

چرا زمانی که احساس می کنیم لازم است تغییراتی در زندگی ِ خود بوجود آوریم ، انجامش نمی دهیم ؟ 

۱- ترس از ناشناخته ها  

۲- حاضر نیستیم بهای آن را بپردازیم . 

۳- زخم ها ، خلا ها و آسیب ها اجازه ی عمل را از ما می گیرند . 

 

باید بدانید که آرک تایپ ها اگر سرکوب شوند ، نابود نمی شوند بلکه منتظر ِ فرصتی هستند تا خود ِ آگاه و هوشیارمان ( Ego ) در بحرانی قرار گیرد و آنها با قدرت ِ بیشتری نمایان می شوند تا هر کدام به تنهائی زندگی شوند . 

 

وقتی در آرک تایپ ِ کودک به سر می بریم ، به دنبال ِ نجات دهنده ای بیرونی هستیم ولی وَندرر عامل ِ اسارت را پیدا کرده و متوجه می شود چه عاملی او را متوقف کرده است . او خود نجات دهنده ی خود است . وَندرر پیدا می کند که به چه دلیل به دنبال ِ تائید ِ دیگران است ؟ چه زخم ها و عقده هایی او را حرکت می دهد و برای رفع ِ این عوامل از چه توانائی هایی باید استفاده کند ؟ 

 

بزرگ ترین جنایت این است که نسبت به زندگی ِ درونی و بیرونی ِ خود بی تفاوت باشیم و آن را به بازی و شوخی بگیریم . دشمن ِ خود را باید بشناسیم و حرکت کنیم که این دشمن اغلب ِ اوقات  خودمان هستیم !  

 

فردی که وَندرری کرده و بازگشته ، هرگز فرد ِ قبلی نخواهد بود . برای خود مرزهای جدیدی تعیین می کند و تعریف ِ جدیدی ارائه می دهد . پروسه ی وَندرر پروسه ی تحقیق ، گیجی و جستجوست  ! وَندرری کردن مشکل است ، باید بفهمیم چه کسی و چه چیزی را رها کنیم ، از چه چیزی می ترسیم ؟ قفس های ما چه چیزهایی هستند و اسیر ِ چه عواملی هستیم ؟ دشمنان ِ ما چه عوامل و چه چیزهایی هستند ؟ 

 

اگر خود را با ارزش بدانیم و برای خود احترام قائل باشیم ، از رها کردن ِ عوامل نمی ترسیم . یک وَندرر در مرحله ی بازگشت ، بعد از اینکه گنج ِ خود را پیدا کرد ، مرزهایش را مشخص می کند . با مرز گذاری استعداد های خود را در می یابیم ، استقلال پیدا می کنیم و رشد می کنیم . در سطح ِ بالای آگاهی متوجه می شویم که ما همیشه تنها هستیم . تا زمانی که تنها نباشیم خلاقیت در ما رشد نمی کند . تنها شدن قطع ِ وابستگی از دیگران است . همراه با خلاقیت ، احترام به خود نیز رشد می کند و قدرت ِ شخصیتی پیدا می کنیم تا جائی که می گوئیم من به هر بهشتی وارد نمی شوم و به دنبال ِ بهشت ِ خود هستیم .  

باید مرز ِ از خود گذشتگی و خود مختاری ِ شخصی را بفهمیم و بدانیم که عشق ، با دخالت در خصوصی ترین کار و فکر ِ افراد متفاوت است . 

 

هر اندازه عشق و تمجید را از دیگران بگیریم ، تائید و توجه ِ دیگران را دریافت کنیم ، هرگز تنهائی ِ ما را پُر نمی کند ، چرا که برای تائید و عشق گرفتن باید از خود دور شویم و آنگونه که آنها می خواهند باشیم . این نشان دهنده ی ترس و عدم ِ شهامت است .  

وَندرری ، آرک تایپ ِ مرز گذاری ست ، مرز ِ عاطفی ، فکری ، رفتاری ، شخصیتی ، گفتاری . 

برای این مرز گذاری ها باید ابتدا خود را پیدا کنیم . یک انسان باید مرزی بین ِ خود و دیگران ( حتی نزدیک ترین و صمیمی ترین اشخاص در زندگی اش ) قرار دهد در حوزه ی آگاهی . با این مرز گذاری ها اجازه نمی دهیم کسی به حریم ِ خصوصی ِ ما وارد شده و در خصوصی ترین و شخصی ترین مسائلمان دخالت کند و همچنین به خود اجازه نمی دهیم در خصوصی ترین و شخصی ترین مسائل ِ دیگران دخالت کنیم . هر انسانی نیاز به این حریم ِ خصوصی دارد ، حتی همسران هم نیاز به حریمی خصوصی برای خودشان دارند که نباید به این حریم ِ خصوصی یکدیگر وارد شوند . رعایت ِ حریم ِ خصوصی ِ طرف ِ مقابل یعنی احترام به شخصیت ِ او !

 

خداوند انسان را روحی الهی بخشید . خداوند خود تنهاست و خالق است . باید بدانیم که ما نیز در نهایت تنها هستیم و تا تنهائی نداشته باشیم ، خلاقیت در ما رشد نمی کند . 

زمانی که خود ِ مقدسمان را که ودیعه ای الهی ست با شهامت زندگی می کنیم عشق و احترام ِ جمع را نیز خواهیم داشت . 

 

 

تَه نوشت ۱: لذت ِ وَندرری زمانی کامل می شود که با آرک تایپ ِ جنگجو و ویژگی های ِ خاص ِ آن و مهارت هایش و همچنین با آرک تایپ ِ دهنده و همچنین دانش ِ جادوگر که دانش ِ فراوانی ست  آشنا شویم و بفهمیم که در جهان نقصان و کمیابی وجود ندارد و می توانیم از جهان ِ هستی و ناخودآگاه ِ جمعی عشق دریافت کنیم و لازم نیست این عشق را به بهای قربانی کردن ِ شخصیت و روح و روان ِ خود از دیگران گدائی کنیم . وقتی تغییر از درون باشد احساس ِ رنج و درد ِ عمیقی داریم اما رشد ِ زیادی در حال ِ انجام گرفتن است . می میریم  ولی با شخصیت ِ جدیدی متولد می شویم  . 

آشکارا در خرابی ِ وجود ِ خود شدم              لاجرم صد گنج ِ پنهان یافتم 

 

تَه نوشت ۲: آرک تایپ ِ وَندرر به اتمام رسید و دفعه ی بعد درباره ی آرک تایپ ِ جنگجو که بسیار جالب و پر هیجان است توضیح خواهم داد . اگه سوالی داشتین بپرسین ، سعی می کنم در حد ِ اطلاعات و درکی که از موضوع دارم بهتون پاسخ بدم و اگه نتونستم از استادم سوال می کنم !  

 

تَه نوشت ۳: می دونم بازم طولانی شد ولی راستش فرصت نمی کنم هر شب آپ کنم و مثلاً دو سه پاراگراف ازین موضوع رو بنویسم ، در ضمن دوست ندارم همه ی پستهام مربوط به این موضوع باشه ! برای همین یک پست می نویسم ولی طولانی می نویسم .

نظرات 20 + ارسال نظر
الهه پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 00:38 http://parcgah.blogfa.com

باید یه بار دیگه بخونمش

بهت حق می دم ! خودمم هربار که مرورش می کنم بهتر برام جا می افته و درک می کنم .

آوا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 02:07

چقد دوس دارم از این پستات نت
برداری کنم اما حیف که بدجور
شلوغ پلوغه اینورا!خیلی
جالبه مطالبت......بقول
الهه من یبار که نه چند
بار دیگه همشونو
باید بخونم.بازم
ممنون...
یاحق...

ممنون آوا جان. خوشحالم که علاقه داری !
اگه فرصت بیشتری داشتم ، خیلی کامل تر راجع به هر موضوع توضیح می دادم ولی متاسفانه مبحث زیاده و فرصت کم !
خواهش می کنم خانوووم .

جوجه کلاغ پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 02:08

سلاااااااااااااااااااام حنانه جونم ...
عزیزم مرسی که برای این پست این همه زحمت کشیدی ...
ولی باید چند بار بخونمش تا حالی شم
قربون انگشتات برم ...

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
خواهش می کنم .
می دونم یه مقدار مطالب سنگینه و درکش سخته ، دلم می خواست بیشتر توضیح می دادم تا بهتر متوجه شین ولی خب واقعاً فرصت نداشتم.
خدا نکنه خانومی .

میس پریم پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 08:57 http://hakardan.blogfa.com

سلام حنانه جونم...
اول اینکه بله طولانی بود خیلی ها...ولی...
دوم اینکه من الان دارم یکی از اصول نقد انگلیسی رو میخونم که بر اساس همین دیدگاه یونگه همین آرکیتاپ ها و هر چی هی زبون انگلیسش رو تو اون کتابه و گلوسری(یک نوع لغتنامه ی ادبی)رو میخوندم اندازه ی مویی هم حالیم نمیشد ولی اینجا با این قلم سلیس خیلی کمک کردی
ممنونم حنانه ی من فلوت زن مهربان روی بام خانهمان

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام ندائی . بازم میس پریم شدی عزیزم؟
ببخشید که طولانی بود ، مجبور شدم طولانی بنویسم !

خواهش می کنم عزیزم ، خوشحالم که تونستم کمی کمکت کنم !

وانیا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 11:27

قابل تامله خیلی باید بخونم و بهش فکر کنم
مرسی که نوشتی

خواهش می کنم وانی جونم.

کیانا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 12:04 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

از اونجایی که من یهوویی میهنگ فک کنم بازهم باید بخانمششششششششششششششش

یه وخ فک نکنی من مخم نمکشه ها نههههههههه ...الان ذهنم مغشولههههههه

عزیزم ، خودتو زیاد ناراحت نکن ! این هنگیدنا طبیعیه ! درست می شه !

مامانگار پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 12:05

..دستت درد نکنه حنانه جان !!...اینروزا کمتر پیش میاد یک نفر اینقدر مایه بگذاره و این موضوعات اساسی و گره گشارو بنویسه !!...میدونم که با همه وجود..و بادل و جون می نویسی.. چون حس شون کردی ..درکشون کردی و میخوای عمل کنی بهشون...چون تصمیم به تغییر گرفتی !!!..
...همونطور که خودت هم اشاره کردی..اولین قدم تصمیم به تغییره !!..که ترس رو کنار بگذاریم و مجهولات رو به آغوش بکشیم...
..اگه تونستی این بخش تصمیم رو بیشتر باز کنی..خیلی مفیده..چون اکثرا در این مرحله موندیم !!..
...قربونت برم..

خواهش می کنم مامانگار نازنین .
دلم می خواست فرصت داشتم تا خیلی بهتر این مباحث رو باز می کردم و توضیح می دادم ولی متاسفانه فرصت ندارم خیلی و ازون طرف حجم ِ مباحث و اطلاعات انقدر زیاده که نمی شه همه شونو دونه دونه باز کرد و توضیح داد !

بله ، درس می گین ! سعی می کنم اگه فرصت داشتم راجع به بخش تصمیم گیری بیشتر توضیح بدم انشالله که مفید واقع بشه ! ممنونم که انقدر علاقمندانه و با اشتیاق دنبال می کنین و انگیزه و انرژی ِ من رو برای نوشتن ِ این پست ها زیاد می کنین !

من قربونتون برم مامان ِ مهربان !

کورش تمدن پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 12:10 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
با من کل طولانی نوشتن میندازی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پست خوب و آمزنده ای بود ولی یه بار خوندن جواب نمیده باید بازم بخونم
شرمنده ولی میخوام یه پیشنهاد بدم:
به نظرم اینهمه مطلب و موضوع رو نباید تو یه پست بزاری.اینجوری نمیتونیم منظورت رو کامل درک کنیمومنظور من طولانی بودن متن نیستش.میخوام بگم رعایت حریم خصوصی خودش اندازه حداقل یه پست حرف داره
ممنون از وقتی که میزاری

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
من ؟! من کی باشم که با شما کل ِ طولانی نوشتن بندازم ؟!

بله ، درست می گی و کاملا ً باهات موافقم ! این مطالب چون کلاً مربوط به آرک تایپ وندرر بود به همین علت در یک پست آوردمشون ، باور کن اگه فرصت داشتم بیشتر توضیح می دادم ولی بازم اگه بتونم هر قسمتی که بخواین رو بیشتر توضیح می دم !

خواهش می کنم.

فرزاد پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 12:55 http://tak-shans.blogfa.com

آپ کردم
منتظرت هستم
حرفایی هست که حرفات راجع بهشون برام مهمه
خوشحال میشم بیای

راستی
لینک شدی +گل

حتماً میام فرزاد عزیز.

ممنون از لینک و گل!

بچه مثبت پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 17:50 http://o-mosbat.blogfa.com

اخه چرا
من سخت نمیگریما
ولی اصلا بر وفق مراد نیست

خب عزیزم ، به هرحال باید خودت رو با این شرایط وفق بدی دیگه ! چاره ای نیست !

رها بانو پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 22:28 http://rahabanoo.blogsky.com/

سلاااااااااااااااااام حنانه جونم
خوبی عزیزم ؟
دلم برات خیلی تنگ میشه این روزا ...
میخواستم بگم کامنت نذاشتنم رو نذار به پای بی معرفتی یا ارزش قائل نشدن برای این نوشته های زیبا و قشنگ و پر از حرفت ... می خونمت اما واقعاً برای پستهای این چنینی واژه کم میارم برای بیان نظرم !
واقعاً دست مریزاد بهت میگم به خاطر نوشتن این نوشته های با ارزش ...
فدای تو ...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام رهای من.
خوبم . تو چطوری خانووووووووووم ؟!
منم همینطور رها ! به یادتم !

مرسی عزیز دلم ، نه هیچوقت چنین فکری نمی کنم ! دوست دارم راحت باشی اگه دلت خواست کامنت بزار ، اگه نخواستی هم بخون و در سکوت گذر کن !
لطف داری عزیزم ، امیدوارم این مطالب بتونه ذره ای هم که شده کمکتون کنه و تا حدودی بعضی از مجهولات ذهنیتونو پاسخ گو باشه !

منم اگه تند تند سر نمی زنم برای اینه که این روزا خیلی فرصتم کمه ولی به یادتم !

قربونت برم.

دلارام پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 23:43

ممنون حنانه جون که باز هم دربارش نوشتی.من اوایل سخت با تغییر کنار میومدم ولی این روزها دیدم بهتر شده .باز هم منتظر مطالبت هستم .

خواهش می کنم عزیزم.
خوشحالم که اینو می گی ، اینکه دیدگاهت رو تغییر دادی !
بازم می نویسم و بازم خوشحالم برات دلارام جان.

مستآنه.ی. جمعه 17 تیر 1390 ساعت 03:03 http://jikojik.blogfa.com

یاد همشهری جوان افتادم!!(می خونیش؟)
جدیدا زیاد این مدل می نویسه، اما من با اون قسمتا ارتباط برقرار نمی کنم آنفورتونیتلی!!;)
هرچند که عاشق روانشناسی بودم یه برهه ای!!

نه ! نمی خونمش !
نمی دونم توو اون مجله چی می نویسه ولی بعید می دونم به طور کامل اونجا توضیحی بدن شاید فقط اشاره ای بشه ! البته منم خیلی کامل نمی تونم دربارش بنویسم و توضیح بدم ولی خب در حدی که ازم بر بیاد می نویسم .

آسانا جمعه 17 تیر 1390 ساعت 11:29 http://asanaaa.blogfa.com/

سلام حنانه جون:

بسیار جالب بود

باهات موافقم من اصلا با طولانی بودن پستات مشکلی ندارم اتفاقا اینقدر این مبحث برام شیرینه که کوتاه به نظرم میاد

راستی من این قسمت رو متوجه نشدم

*هر اندازه عشق و تمجید را از دیگران بگیریم ، تائید و توجه ِ دیگران را دریافت کنیم ، هرگز تنهائی ِ ما را پُر نمی کند ، چرا که برای تائید و عشق گرفتن باید از خود دور شویم و آنگونه که آنها می خواهند باشیم . این نشان دهنده ی ترس و عدم ِ شهامت است . *

نباید کسی رو تایید کنیم و بهش محبت کنیم ؟ این یعنی
گدایی محبت؟ باید با دیگران سرد باشیم تا خودشون بیانو و به ما عشق بدن ما باید گیرنده باشیم؟

و یه سوال دیگه

اینجوری باید با همه قطع ارتباط کنیم و احساسمونو خاموش کنیم تا بتونیم به درونمون وارد شیم؟

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.

خوشحالم که برات شیرینه و لذت می بری !

نه عزیزم ، این قسمت منظورش اینه که فک نکنیم اگه مدام دور و بر خودمون رو شلوغ کنیم و از تنهائی فرار کنیم و سعی کنیم اونطوری باشیم که دیگران دوست دارن ، اونوقت از نظر احساسی و عاطفی و ... در امنیت هستیم و خیالمون راحت باشه ! نه ! اگه مدام به دنبال ِ گرفتن تائید از دیگران و عشق از دیگران باشیم ، در مقابل هم باید از خود ِ حقیقی ِ خودمون فاصله بگیریم و طوری رفتار کنیم که دیگران دوست دارن در حالی که این یعنی فدا کردن ِ خودمون ، یعنی بی احترامی به شخصیت خودمون و این نشون دهنده ی ترس ِ ماست ! ترس از اینکه دیگران ما رو دوست نداشته باشن و تنهامون بزارن !
می دونی آسانا جان ، آدمهای زیادی وجود دارن که حتی حاضر نیستن یه لحظه تنها باشن ، مدام با دوست و رفیق و خانواده ان و اگه یه روز مجبور باشن ساعاتی رو به تنهائی بگذرونن انگار روز مرگشونه ! اینطور آدمها برای بودن با دیگران حاضرن هر کاری بکنن ، حاضرن مدام مهمونی بدن و خرج کنن یا شده دیگران رو به خرج خودشون اینور و اون ور ببرن و هر کاری بکنن که دیگران هم پای اونا باشن و تنهاش نزارن ! اینطور آدمها همیشه از تنهائی فراری ان چون خودشون و قدرتی که در درونشون وجود داره رو باور ندارن ! همیشه وابسته و آویزون ِ دیگران هستن ! اینا از خودشون فرار می کنن ! این مطلب هم بیشتر راجع به اوناست ! همراهی و عشق و تعریف و تمجیدای دیگرون ( چقدر خوبی ! چقدر دست و دلبازی ! چقدر معاشرتی هستی ! چقدر ... ) شاید به ظاهر مارو از تنهائی در بیاره اما هیچوقت تنهائی ِ درونی ِ مارو پُر نمی کنه ! باید یکبار شجاعت بخرج بدیم و با خود ِ واقعیمون روبرو بشیم و این روبرو شدن با خود نیاز به تنهائی داره ! باید خودمون رو پیدا کنیم ، خواسته ها و نیازهامون رو ، با درد ها و زخم هامون کنار بیائیم ، بفهمیم که از چه چیزایی می ترسیم ، بعد از کشف ِ اینهاست که می تونیم استعداد ها و توانائی های خودمونو کشف کنیم و در واقع خلاقیت اینجاست که شکل می گیره !

وقتی با خودت کنار بیای و خودت رو خوب بشناسی و به توانائی هات پی ببری دیگه از تنها موندن نمی ترسی ! باز هم به معاشرت با دیگران می پردازی ولی این بار به اندازه و نه به هر قیمتی ( فدا کردن خود و گدائی ِ محبت ) ! وقتت برات ارزش پیدا می کنه و برنامه ریزیش می کنی ! حتی اگه یه روز تنها باشی اون تنهائیت رو با چیزهای مفید و برنامه های خوب پر می کنی و دیگه نیازمند همراهی و عشق و محبت دیگران نیستی ، خودت هم می تونی به خوبی از پس خودت بر بیای و تنهائی ِ خودت رو پر کنی ! عشق و احساساتت رو هم به اندازه به دیگران می بخشی ، نه بیش از حد که مورد سو استفاده قرار بگیری !

امیدوارم توضیحاتم کامل بوده باشه !

آسانا جمعه 17 تیر 1390 ساعت 11:35 http://asanaaa.blogfa.com/

میدونی این مطالب یه جورایی باعث میشه آدم فک کنه

حالا باید چطوری از درونمون آگاه شیم؟

من فک میکنم مراحل داره که باید طی بشه

این کلی بود

من نسبت به خودم و احساساتم بی تفاوت نیستم

میخوام از درون خودم آگاه بشم تغییر کنم قوی تر بشم بالغ تر و پخته تر بشم

ولی نمیدونم چطوری

با چند تا پست نمیشه

حالا من چیکار کنم؟

عزیزم آرووم آرووم یاد می گیری ، نگران نباش !
همین که می خوای تغییر کنی یعنی اولین قدم رو برداشتی !
اول باید با تاریکی های وجودت و در واقع سایه های وجودت آشنا شی ! بهت پیشنهاد می کنم کتاب « راز سایه » نوشته ی « دبی فورد » رو بخونی ! خیلی بهت کمک می کنه ! از خیلی چیزا آگاهت می کنه !
منم در حدی که بتونم کمکت می کنم !
بازم سوالی داشتی یا نقطه ای برات ابهام آمیز بود ، بپرس بتونم جواب می دم و یا از استادم می پرسم !

زیتون جمعه 17 تیر 1390 ساعت 12:19 http://zatun1.blogsky.com

آسانا جمعه 17 تیر 1390 ساعت 13:07

من اگه از الان شروع کنم یه مدت طول می کشه

این تغییرات این شناخت به راحتی به دست نمیاد نیاز به زمان داره و من نمیخوام زمانو از دست بدم

انصافا مبحث جالبیه

فوق العاده اس

حنانه جون واقعا ازت ممنونم

آره عزیزم ، طول می کشه ! من خودمم هنوز اول راهم ! خیلی چیزاست که نمی دونم و می خوام بدونم و بفهمم و یاد بگیرم !

خوبه که به فکری و نمی خوای زمان رو از دست بدی ! مطمئنم به نتیجه می رسی !

منم این مبحث رو خیلی دوست دارم و کلاسهام رو با شوق و علاقه ی زیادی پی گیری می کنم !

خواهش می کنم عزیزم.

مومو جمعه 17 تیر 1390 ساعت 16:16 http://mo-mo.blogsky.com

سلام
جالب بود
ولی یه چیزی رو نفهمیدم فک کنم! این آرکیتایپ ها جزو شخصیتمون هستن و هر کی یه جوری ممکنه باشه؟ یا اینکه تو ضمیر ناخوآگاهمون هستن و می تونیم انتخاب کنیم و پرورششون بدیم؟

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام موموی عزیز.

خوشحالم برات جالب بوده !

من توو پست های قبلی راجع به آرک تایپ ها توضیح داده بودم . آرک تایپ ها بخشی از ناخودآگاه ِ ما هستن و همه ی انسان ها ، همه ی آرک تایپ رو توو وجودشون دارن و انسان هنرمند و در واقع بالغ به معنای واقعی ، کاربرد صحیح این آرک تایپ هارو می دونه و سعی می کنه به موقع تمام ِ این آرک تایپ هارو زندگی کنه ! ولی اکثر ما آدمها از وجود این آرک تایپ ها در درونمون آگاهی نداریم و بدون اطلاع و به طور ناقص اونهارو زندگی می کنیم و معمولاً به مشکل می خوریم .

آرک تایپ به معنای کهن الگوست ! الگوهایی قدیمی و تاریخی که از زمانی که متولد می شیم در ما وجود دارن و بیشترشان در حالت دادن به شخصیت ما موثرند !

آسانا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 13:58

مرسییییییییییییییییییییییییی حنانه جون

ممنون

سپاس

متشکر

اون کتابا رو میخرم « راز سایه » و خود آموز یونگ

اگه سوالی داشتم باز مزاحمت میشم

موفق و شاد باشی عزیزم

بوووووووووس

خواهش می کنم عزیز دلم .

امیدوارم اون کتابها برات مفید باشه !

هر سوالی داشتی بپرس ، هیچ مزاحمتی هم نداره !

فرزانه یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 14:37 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام حنانه جون
راستش یه پیشنهاد دارم. البته نمیدونم که برات عملی هست یا نه. فکر کنم اگه این مطالبی رو که داری به صورت پست می نویسی بعدا بتونی به صورت PDF کنی و لینک دانلودش رو بذاری موثرتر باشه. اینطوری همه مطالب یه جا جمع میشن.
اما خوب اینجوری تو زحمت بیشتری میکشی چون باید به کامنت ها هم جواب بدی. به هر حال من که این مطالب برام مفید هستن. دستت درد نکنه. بعد از تموم شدن کلاست یه کلاس هم واسه ما بذار

سلاااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
مرسی از پیشنهادت فرزانه جان. باشه اگه بتونم و فرصت کنم حتماً این کارو براتون می کنم !

لطف داری خانومی . خوشحالم که این مطالب رو دوست داری و برات مفیدن !

خب اینم کلاس ِ دیگه ، از نوع ِ مجازیش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد