خوشا به حالتان که می توانید بخندید ، گریه کنید !

این روزا طبق ِ عادت ِ همیشه ، چند تا کتابو با هم شروع کردم به خووندن ! عجیب خووندن ِ این کتابا آدمو تکون می ده ، گاهی از زور ِ خنده ، گاهی از تلخی ِ زیاد ، در هر حال حقیقتن ، همینه که تکون دهنده اَن ، حالا اینکه از زور ِ خنده باشه یا از زور ِ درد چندان فرقی نمی کنه ! و اِتود ِ رُترینگ ِ بنفشم که یادگار ِ کلاس ِ دوم ِ راهنمائیمه ، توو مسابقه ی نقاشی ِ استانی اول شده بودم و به عنوان ِ جایزه نصیبم شد که هنوزم که هنوزه منو توو خووندن ِ کتابا همراهی می کنه و آخ هم نمی گه ! خدا وکیلی خیلی وفاداره ! تا کتابو باز می کنم ، با من سرشو می کنه توو کتاب و تا از یه جمله ای خوشم می آد شروع می کنه زیرش خط کشیدن ! دیگه خودش وارد شده ، می دونه چی می خوام ، می فهمه ، دستمو وادار می کنه که همراهیش کنه ! خُب ، بگذریم ... داشتم از کتابا می گفتم ، از نویسنده هایی که گاهی حرفائی می زنن که دلت می خواد هِی بخوونیشون ، هِی بخوونیشون ! پیش ِ خودت می گی آخه خدایا چرا انقدر حرفش راسته ، حقیقته ؟! انگار حرف ِ دل ِ خودم بود ! کاش من اینو گفته بودم ! بعد هر چی زور می زنی یه حرفی شبیه به اون بزنی که همون قدر تکون دهنده باشه نمی شه که نمی شه ! حرف هم همون یه دونه بودن و تک بودنشه که دلنشینه دیگه ! خُب ، زیادی حرف نزنم ، بریم تا ببینید توو این کتابا چی خووندم که دارم اینارو می گم ، البته مختصری از خوانده های من ! بریم که شاید یه کم شماهام تکون بخورید البته اگه دوست داشتید : 

 

* کتاب یک عاشقانه ی آرام   ،   نادر ابراهیمی : 

 

عشق به دیگری ضرورت نیست ، حادثه است . 

عشق به وطن ، ضرورت است ، نه حادثه . 

عشق ِ به خدا ترکیبی ست از ضرورت و حادثه . 

 

- بچه ها وقتی بزرگ شوند ، ما را به خاطر یک نگاه ِ عاشقانه هم سرزنش ها خواهند کرد . 

- بچه ها وقتی بزرگ شوند ، دیگر بچه نیستند ، و من از بزرگ ها ، به خاطر ِ آنکه عاشقانه نگاه کردن را می دانم ، خجل نخواهم بود . 

 

در میان ِ همه ی جانوران ِ جهان ، فقط انسان ها اعدام می شوند ـــ به وسیله ی انسان ها . دیگر هیچ جانوری اعدام نمی شود و نمی کند . 

 

و همیشه خاطرات ِ عاشقانه ، از « نخستین روز ، نخستین ساعت ، نخستین لحظه ، نخستین نگاه و نخستین کلمات » آغاز می شود . همانگونه که سیاست ، از نخستین زندان ، نخستین شلّاق و نخستین دشنام های یک بازپرس . 

 

خداوند ِ خدا ، پیش از آنکه انسان را بیافریند ، عشق را آفرید ، چرا که می دانست انسان بدون ِ عشق ، درد ِ روح را ادراک نخواهد کرد ، و بدون ِ درد ِ روح ، بخشی از خداوند ِ خدا را در خویشتن ِ خویش نخواهد داشت . 

 

دوست داشتن ، یک طرفه می شود اما به ضرب ِ تهدید نمی شود و این آن چیزی ست که سلاطین می خواهند : مردم ، آنها را بپرستند ، آنها از مردم بیزار باشند . 

 

فعلاً ۴۰ صفحه ازین کتابو خووندم ، کلی صفحاتشو خط خطی کردم و این چند خط واقعاً فقط چند خطّش بود !  

 

* کتاب طنز آوران امروز ایران ، به کوشش عمران صلاحی و بیژن اسدی پور ، ۵۱ داستان طنز از ۴۰ نویسنده : 

 

یک نفر دهن دره می کرد ، دوستش گفت : « حالا که دهنت باز است ، حسن آقا را هم صدا کن ! »   

 

به نظر شما نهایت بدبختی چیست ؟ 

- که انسان با لکنت زبان امتحان جدول ضرب بدهد . 

مردانی که در داستانها می پسندید کدامند ؟ 

- مردانی که در صفحه صد و هفتاد و چهار وارد داستان شوند و در صد و هفتاد و پنج خودکُشی کنند .   

شخصیت محبوب شما در تاریخ کیست ؟ 

- من در جغرافیا به دنبالش هستم . 

نقاش برگزیده شما کیست ؟ 

-تمام نقاش های ساختمان که بدقول هستند و نمی توان تشخیص داد کفش ِ آنها سفید است یا سیاه... 

فضیلتی که بر می گزینید ؟ 

- برای بستن ِ بند ِ کفش به صندلی متوسل نشویم . 

عیب ِ اساسی شما ؟ 

- همه اساسی است . 

غایت ِ تصور ِ شما از خوشبختی ؟ 

- که فیلم های هندی دارای زیر نویس ِ فارسی باشد و فیلم های فارسی دارای زیر نویس ِ هندی .     

 

این ها که خووندید مختصری از طنز نوشته های احمد رضا احمدی ، در این کتاب بود ! 

 

* کتاب نمی دانم ها ، دفتر هفتم از مجموعه ی چشم ِ چپ ِ سگ ، حسین پناهی

 

نیستیم... 

به دنیا می آییم ! 

عکس ِ یک نفره می گیریم ! 

بزرگ می شویم ،  

عکس ِ دو نفره می گیریم ! 

پیر می شویم ، 

عکس ِ یک نفره می گیریم... 

و بعد  

دوباره باز ، نیستیم...  

 

این همه نفی  

درد ِ جان فرسای جهان است  

بر جان ِ هنر ، 

تا از کرم ِ کور ِ بی دست و پا 

پروانه یی بسازد  

هزار رنگ ! 

 

چه گونه چشم بر هم بنهند اسب های خسته یی که  

اسطبلشان را بر روی گُسل ساخته اند ؟ 

چه گونه می شود خوابید ؟ 

چگونه بخوابم ؟ 

چیزهای بزرگ تمام می شوند ! 

کوچک ها هستند که باقی می مانند ! 

اجتماعات باید با هم متحد و برادر باشند  

نه این طور تکه تکه ! 

کافی ست به طبیعت نگاه کنیم ،  

تا بفهمیم که زندگی چیز ِ ساده یی ست  

و باید برگردیم به نقطه ی شروع ! 

نقطه یی که شما از همان جا راه را غلط انتخاب کرده یید ! 

باید برگردیم به اصول ِ بنیادی ِ زندگی ، بدون ِ کثیف کردن ِ آب ! 

آخر این چه دنیائی ست  

که باید یک دیوانه به شما بگوید خجالت بکشید ؟ 

 

شب و روزت همه بیدار که آید شاید  

کور شد دیده بر این کوره ره ِ شاید ها ! 

شاید ــ ای دل ! ــ که مسیحا نَفَست آمد و رفت ! 

باختی هستی ِ خود بر سر ِ می آید ها...

  

و ... 

 

 

تَه نوشت نداریم !

 

نظرات 14 + ارسال نظر
کیانا پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 01:13 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلاااااااااااام و اولللللللل
خدا خیرت بده مادر نصف شبی به فکر این چشای مام باش دیگهههههههه

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
باور کن خیلی سعی می کنم پست کوتاه بنویسم ولی نمی شه که نمی شه ! اصلاً من استعدادی در نوشتن پست های کوتاه ندارم !

جزیره پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 10:15

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
و اینکه چقدر خوب که تو اینقدر کتاب میخونی و چقدر قشنگن کتابهایی که میخونی....

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام جزیره جان.
مرسی عزیز دلم .
راستی میای آدرستو برام بزار حتماً !

فاطمه (شمیم یار پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 10:22

سلامم حنانه عزیزم
بی تعارف همشون قشنگ بودند منم که میدونی دیوونه کتاب..
نوشته های پناهی رو هم خیلی دوست دارم..ممنونم عزیز

سلاااااااااااااااااااااااااااام فاطمه جان.
مرسی فاطمه جان . بله خانوم کتابخووووووون !
خواهش می کنم ، خوشحالم دوست داشتی !

دخترآبان پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 11:52 http://fmpr.blogsky.com

یک عاشقانه ی آرام محشره ... نمی دانم ها رو تموم نکردم هنوز و طنز آوران رو نخوندم :دی

آره ، واقعاً محشره ! اصلاً نادر ابراهیمی اکثر چیزایی که نوشته محشرن !

فرزانه پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 12:04 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام حنانه جان
مرسی بخاطر معرفی کتابها.

سلااااااااااااااااااااااااااام فرزانه جان.
خواهش می کنم خانوووم.

وکیل الرعایا پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 14:32 http://razeman.blogsky.com

عالی بودن : خداوند ِ خدا ، پیش از آنکه انسان را بیافریند ، عشق را آفرید ، چرا که می دانست انسان بدون ِ عشق ، درد ِ روح را ادراک نخواهد کرد ، و بدون ِ درد ِ روح ، بخشی از خداوند ِ خدا را در خویشتن ِ خویش نخواهد داشت ...
و عاشق نوشته های پناهی هستم ...
ممنون ... خیلی لذت بردم ...

خواهش می کنم . خوشحالم دوست داشتی !

وانیا پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 14:32

از مزایای کار در کتابفروشی خدا شانس بده

خُب تا حدودی آره ، ولی قبلش هم که کتابفروشی کار نمی کردم همین روند ادامه داشت وانی جانم.

الهه پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 15:44 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام حنانهٔ من....خوبی عزیزم؟
آخ که چقدر این پستت حال و هوامو عوض کرد...چقدر محشر بودن انتخابایی که کردی...این روزا نمیتونم کتاب بخونم از بس که سر درد و چشم درد دارم....الان غرق شدم تو لذتی که خودت میدونی چطوریه...لذت کلمه ها و جمله ها...چیزایی که ارزش خوندن دارن.....مرسی مرسی مرسی یه دنیا از تو مهربونم
شب و روزت همه بیدار که آید شاید
کور شد دیده بر این کوره ره ِ شاید ها !
شاید ــ ای دل ! ــ که مسیحا نَفَست آمد و رفت !
باختی هستی ِ خود بر سر ِ می آید ها...
این آتیشم زد

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.
خوبم. تو چطوری گلم ؟
قربون تو برم من ، خوشحالم دوست داشتی ! خوشحالم که حال و هواتو تغییر داده و لذت بردی !
الهه جونم مواظب خودت باش خانووومی !
خواهش می کنم نازنینم کاری نکردم ، فقط گاهی چیزایی توو این کتابا می خوونم که دلم نمیاد شماهارو توو خووندن و لذت ِ خووندنشون شریک نکنم !

از تو چه پنهون الهه ، این شعر خودمم آتیش زد...

دلارام پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 15:45 http://delaramam.blogsky.com

حنانه جون جملاتی که انتخاب کردی خیلی قشنگ بود . مخصوصا اینها :
عیب اساسی ...
نیستیم ...
و
شب و روزت ...
ممنون که ما رو شریک میکنی در دانسته های قشنگت .

خواهش می کنم دلارام جونم.
خوشحالم دوست داشتی !

مجید پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 16:49

مرسی که ما رو هم شریک کردید

خواهش می کنم .

جوجه کلاغ ( مریم ) پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 17:21 http://6277799926.persianblog.ir

سلااااااااااااااااااااام خوش صدای من ...
حنانه جونم اتودتو از طرف من ببوس .. چون همراه دوست داشتنی توست و من هم دوستش دارم خیلی که انقدر خوب می فهمدت ...
منم مثل تو گاهی با خوندن بعضی نوشته ها دلم میخ واد من اونو نوشته بودم .. اما افسوس که اونقدر بزرگ نیستم که بزرگ بنویسم ...
جمله هایی که از هر کتابی رو که خوشم یباد و توی یه دفتر می نویسم و هر چند وقت یکبار مرورشون می کنم ..
نمیدونم چرا اما حس خوبی بهم می ده .. این روزا دوباره شروع کردم به خوندن کتاب " صد سال تنهایی " .. حس خاصی دارم وقتی می خونمش .. وقتی می رم توش .. صد سال تنهایی ...

مراقب خودت باش عزیز دلم ...

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام جوجه کلاغ من .
مرسی عزیزم . باشه می بوسمش از طرف تو ! اونم تورو می بوسه از دور !
جوجه کلاغی ، تو هم گاهی جمله هائی می نویسی که فقط از تو ، خود ِ تو بر میاد و هیچکس نمی تونه شبیهشو بگه یا بنویسه ! جوجه کلاغانه تَکَن ! یه جور ِ خاص !
حالا من زیر ِ همون جملات توو کتابم خط می کشم چون اگه بخوام توو دفتر بنویسم هر جائی نمی تونم کتاب بخوونم . اما خود ِ کتاب با یه اتود حملش راحت تره و البت خط کشیدن مُدل تنبلیه دیگه کمتر وقت می گیره ! مرور دوباره جملات به منم حس خوبی می ده ، خیلی خوب !
صد سال تنهائی رو هنوز نخووندم و ندارمش ! باید یه روز بخرمش چون فک کنم ازون کتابائیه که جملات ِ خط کشیدنی داره ! اما دیروز کتاب دلبرکان غمگین من از مارکز رو داشتم می خووندم ، خیلی قشنگه !

مرسی . تو هم مراقب خودت باش خانومی !

سارا پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 19:59 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/


آفرررررررین

مرسی عزیزم.

کیارش جمعه 31 تیر 1390 ساعت 04:23 http://neveshtehakiarash.blogfa.com/

سلام دوست مهربانم
این کتاب مرحوم نادر ابراهیمی را ندارم ولی چند کتاب و گزیده شعر از ایشان دارم . نوشته هایشان را دوست دارم یک کتاب طنز هم از عمران صالحی دارم ولی کتابهای که معرفی کردی خیلی خوبند سعی می کنم آنها را تهیه کرده و بخونم .

سلااااااااااااااااااااااااااام کیارش خان.
حلا که با قلمش آشنائی دارین و دوست دارین پیشنهاد می کنم حتماً این کتابشم بخوونین ! عمران صلاحی هم حقیقتاً جالب می نویسه !
ممنونم. امیدوارم بخوونید و لذت ببرید !

آلنی شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 15:07 http://alone-version.blogsky.com

سلام
کتاب بزرگیه که این یک عاشقانه ی آرام... چرا من همیشه دلم می خواست مثل نادر ابراهیمی بزرگ بنویسم؟ واقعاً چرا؟

سبز باشی و بی کران

سلاااااااااااااااااااااااااااام آلنی.
آره ، خیلی دوستش دارم . یادش بخیر روزی که خریدمش ! یادش بخیر !
منم دقیقاً همین حس رو دارم ! همیشه دلم می خواد می تونستم مثل ِ نادر ابراهیمی اینجوری به کلمات قدرت بدم که حرف به حرفشون پُر از حس های عمیق باشه و با روح ِ آدم بازی کنه !
روح ِ این بزرگ مَرد شاد باشه الهی !
یادش گرامی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد