عزیز ِ رفته سفر کِی بر می گردی ؟!!!

بلاخره روز ِ رفتنش رسید. خیلی برای این روز انتظار می کشید. به گفته ی خودش هر چی به اون روز نزدیک تر می شد دلشورش بیشتر می شد. هممون توی یه هول و وَلایی بودیم که وسائل سفرش رو آماده کنیم. هم روزای خوبی بود و هم بد ! از همون روزا به دل تنگی های این روزام فکر می کردم ، سرمون گرم بود ولی اون دلتنگیه وجود داشت و روز به روز بیشتر می شد.  

پنجشنبه  ۱۱/۱۲/۹۰ ، دقیقاً یه روز قبل از تولدش  ، ساعت ۹:۱۵ صبح پرواز کرد. 

توی راه برگشت هممون ساکت بودیم و آرووم گریه می کردیم ، فقط هر از گاهی صدای هق هق های مامان بلند می شد و زیر ِ لب می گفت :« انگار یه تیکّه از قلبم کنده شده...» می تونستم بفهمم که چقدر براش سخته ، آخه نزدیک به دو سال بود که علی همش توو خونه بود و بیشتر ِ زمانش رو با مامان می گذروند. مثل ِ پروانه دور ِ مامان می گشت و خریدها و کارهاش رو انجام می داد. پسر خیلی با احساسیه و مُدام قربون صدقه ی مامان می رفت. همیشه از بچگی جای ِ خالی ِ بابا رو ، من و ریحانه و علی برای مامان پُر کرده بودیم و مامان به تک تکمون خیلی وابسته ست و این اواخر بیشتر ِ وابستگیش به علی بود و... علی رفت. مدتها بود که منتظر ویزاش بود ، از یکی از دانشگاه های آلمان پذیرش گرفته بود و بلاخره بعد از ۹ هفته خبر دادند که ویزاش اومده و علی باید در زمانی کمتر از یک ماه می رفت. این خبر ، با اینکه منتظرش بودیم ، مثل ِ یه شوک بود برای هممون بخصوص برای مامان ، دقیقاْ از همون روز رگ ِ گردنش گرفت. رفت دکتر و دکتر گفت که عَصَبیه ! این روزای آخر علی بیشتر و بیشتر دور و بر ِ مامان می چرخید و می گفت که می خواد از این زمان نهایت ِ استفاده رو بکنه ! هِی به من می گفت بیا اینجا ببینمت ! دارم می رَم ها ! اینو که می گفت دلم آتیش می گرفت ! هیچوخ از داداش کوچولوم انقدر دور نشده بودم. توو دوران ِ کودکیمون بیشتر ِ اوقات با من بود چون فاصله سنیمون ۲ سال و ۹ ماه بود و معمولاْ مامان ، علی رو به من می سپرد. حالا داداشیم مَردی شده واسه خودش و قراره تنهائی سفر ِ زندگیشو  شروع کنه ، شاید هم سفر ِ قهرمانیشو ! و شروع کرد... رفت... 

جای خالیش خیلی توی خونه حس می شه ، خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کردم. هنوز باورم نمی شه که علی رفته اون سَرِ دنیا و ما این سَرِ دنیاایم ، همش فکر می کنم الان کلید می ندازه به دَر و میاد توو یا یه سفر ِ کوتاه رفته و بر می گرده ! اما خودش که می گفت حداقل تا یکسال دیگه نمیاد و این یکسال برای مائی که هیچوخ بیشتر از دو ماه از هم دور نبودیم خیلیه ! خیلی !!! 

البته براش خیلی خوشحالم چون خواسته ی خودش این بود و  می دونم که یه روزی  دوباره به خودش و موفقیت هایی که بدست میاره افتخار می کنم همونطور که همیشه بهش افتخار می کردم. 

بابا هم دلتنگشه و برُوز نمی ده ، قبل از رفتن ِ علی رفت شهرستان که رفتن ِ علی رو نبینه ! حالا هم مُدام تماس می گیره و می گه :« علی زنگ نزد؟ خبری نشد ؟» 

پنج شنبه شب علی با تماسش یه کم آروممون کرد ، گفت که رسیده و چون دیر رسیده نتونسته خوابگاهش رو به موقع تحویل بگیره و یک ایرانی شب ِ اول علی رو توی اتاقش مهمون کرده ! و امروز هم ایمیل زد که اتاقش رو هم تحویل گرفته و کمی خیالمون راحت تر شد! اما... اما دلتنگیامون هنوز هست ، شاید هم ما زیادی وابسته و احساساتی ایم ، نمی دونم؟! 

 

بهرحال سه روز از رفتنش می گذره ! شب ِ تولدش نبود تا براش یه دونه ازون جشن ِ تولدای ِ خلوتِ خانوادگی بگیریم و تولدشو تبریک بگیم. در آغاز بیست و پنج سالگیش  تنها زندگی کردن رو آغاز کرد و رفت برای ساخته شدن ! فقط سپُردیمش به خدا ! 

تولدت مبارک داداش کوچولوی ِ باهوش ِ من!

امیدوارم دیگه غمی توو چشمات نبینم و همش بخندی ، خنده های از ته ِ دل ! 

 

تَه نوشت ۱: اگه اینترنت خونه وصل نشد ، حداقل اینترنت محل ِ کارم  امروز راه افتاد و من بسی مشعوف شدم !!! از اینکه  بعد ازین لا به لای کارهام می تونم زمان هایی رو در کنارتون باشم و از وجود ِ پُر مهرتون فیض ببرم در پوست ِ خودم نمی گُنجم ، باور کُنین ! این یه اتفاق ِ خوب بود بعد از رفتن ِ علی که مقداری از دلتنگی هامو تسکین می ده ! البته دلتنگ ِ شما بودن هم غیر ِ قابل ِ انکاره ! دلم برای اینجا و بودن با شما پَر می کشید... 

 

تَه نوشت ۲: امیدوارم که این بار قولم قول باشه و حضورم در اینجا فعال ! دوستتون دارم و... بر می گردم... راستی ببخشید کامنت های پُستِ قبل بی پاسخ موند و ممنونم از محبت هاتون!

نظرات 24 + ارسال نظر
عارفه شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 18:53 http://inrozha.blogsky.com/

سلام رفیق انشائالله هر جای دنیا که هست موفق باشه
انشائالله شما 24ساعته اینترنت دار باشی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عارفه جان.
مرسی عزیزم.
محل ِ کارم اینترنت با سرعت خیلی بالا در اختیارمه ولی متاسفانه خیلی فرصت نمی کنم ، همین هم که گاهی بین کارم بتونم بیام برام خیلی خوشحال کنندست!

عارفه شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 18:54 http://inrozha.blogsky.com/

ایول به تو که نوشتی بعد مدت ها ایول به خودم که اول شدم

ایول داره والله!

[ بدون نام ] شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 19:02

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حنانه ی خوش صدای من
خوبی عزیزدلم؟؟؟؟
امیدوارم همیشه داداش کوچولوت موفق باشه و دلتنگی خیلی نه شما و نه علی خانو آزار نده
مطمئنم از اینکه تونسته به آرزوش برسه خوشحاله
خدااااااااا شماها رو واسه هم حفظ کنهههههههههه
تووووووووووووووووووووووووولدشم مباااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررررررررک
خعلی خعلیم دوست دارم حنانه جوووونم
خوشحالم که حالا میتونی بیشتر اینجا باشی عزیزم

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
من خوبم. تو چطوری خانوم خانوما؟
ممنونم از محبت هات و آرزوی خوبت!

ممنون از تبریک!
من هم دوستت دارم.
من هم خوشحالم که می تونم بیشتر کنارتون باشم! یعنی در این حد :

بابک اسحاقی شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 19:36

سلام حنانه عزیز
اولا جای داداشت خالی نباشه
ایشالا که دلتنگی هاتون جوابش موفقیت داداشت باشه
تولدش هم مبارک
ضمنا کار جدید مبارک
دلمون برات تنگ شده بود
ایشالا که ایندفه نری حاجی حاجی مکه

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بابک عزیز.
ممنونم بابک ! انشالله!
و ممنون از تبریک.
کارم که جدید ِ جدید نیست ، همون کاریه که بعد از کتابفروشی شروع کردم ، الان نزدیک به شش ماهه که اینجام ، شدم منشی ِ استادم که روانشناسه و در کنارش کار تایپ و ترجمه و طراحی هم با هم انجام می دیم ، در واقع توو دفتر ِ استادم کار می کنم ، همه کاره ام و هیچ کاره !
دل ِ منم خیلی براتون تنگ شده بود !
انشالله نمی رم دیگه ، یعنی امیدوارم!

هاله بانو شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 20:54 http://halehsadeghi.blogsky.com/

سلام خانوم خانم ها
خوبی؟
جای برادرت خالی نباشه
ایشاالله هر جا و هر لحظه سالم باشه و موفق
تولدشون هم مبارک

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
خوبم. تو چطوری؟
از محبت هات و تبریکت ممنونم عزیزم.

آوا شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 22:48

سلاام حنانه بانوووووووووووووووو
رسیدن بخیر...ایشاله واسشون
این رفتن موفقیت آمیز باشه
ایشاله به سلامتی..........
کار جدید مباااااااااااااااااارک
دلمون تنگ شده بود بانو
سرتون سلامت.........
یاحق...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آوا جان.
مرسی خانومی.
درباره ی کارم رجوع شود به پاسخی که به کامنت بابک دادم ! در هر حال ممنون.
منم دلم تنگ شده بود!

فرزانه شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 22:49 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام حنانه جان
چقدر خوشحالم که دوباره اومدی.
جای برادرت خالی نباشه و ان شاء الله که موفق شه تو راهی که شروع کرده و تولدش هم مبارک.
در ضمن کار جدید شما هم مباااااااااااارک.
امیدوارم که بهتراز شغل قبلی باشه.

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
مرسی ، منم خوشحالم که باز پیشتونم.
ممنونم از محبت هات و تبریکت!
درباره ی کارم رجوع شود به پاسخی که به کامنت بابک دادم ولی بهرحال ممنون. آره بهتره از شغل قبلی !

تلاش شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 23:40 http://hadafbozorgman.blogfa.com/

سلام..
جاشون خالی نباشه ایشالا به سلامتی و با کوله باری از موفقیت برگردن..
می دونم خیلی سخته اما تو این دنیا ما به همه چی عادت می کنیم حتی جدایی!

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
مرسی عزیزم.
باید عادت کنیم ، این رسم زندگیه اگه عادت نکنیم که نابود می شیم... جدایی یادمون میاره که هیچ چیز موندنی نیست و هیچ چیزی متعلق به ما نیست! بدجوری تکونمون می ده ولی این تکون خوردن برای آگاه شدنمون لازمه !

فاطمه شمیم یار یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 16:59

سلاممم عزیز جان
خوبی حنانه جان؟..
امیدوارم برادر عزیزت به سلامتی و تندرستی و موفقیت برگرده...خوب حس می کنم این دلتنگی رو...من برادرم دوره از ما همین جا تو ایرانه ولی دوره...هر عزیزی هر جا هست به سلامت باشه...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فاطمه جان.
خوبم. تو چطوری عزیزم؟
ممنونم.
انشالله همه ی عزیزانی که دور از ما هستن سلامت باشن و موفق!

مریم نگار(مامانگار) یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 21:24

سلاااااام حنانه نازنینم...
..خییییلی خوشحالم دوباره نوشتی....
...از این نوشته ات اشکم دراومد دختر....
...حس کردم چقدر سخته براتون دوری برادرت...
...امیدوارم موفق باشه و شمام به موفقیتش افتخار کنید...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام مامانگار عزیزم.
ممنونم از همه ی محبتهاتون.
بله ، خب دلتنگش هستیم ولی هر روز که با ایمیلاش بهمون از وضع و اوضاعش خبر می ده کمی خیالمون راحت تر می شه ! الحمدلله همه چیزش خوبه و راحته !
ممنونم از آرزوی خوبتون.

دل آرام دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 12:16 http://delaramam.blogsky.com/

سلام عزیز دلم
دلم برات تنگ شده بود
امیدوارم داداش گلت به اهدافش برسه و دست پر و موفق برگرده پیش شما
عمر سفر کوتاه ِ ، خیلی کوتاه

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دلارام جان.
مرسی عزیزم ، منم همینطور!
مرسی خانومی ، منم امیدوارم!

جوجه کلاغ سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 00:26 http://6277799926.persianblog.ir

سلااااااااااااااااااااااام حنانه جونم ...
حالت خوبه ؟‌
عزیزم از صمیم قلبم برای داداشی مهربونت آرزوی سلامتی و خوشحالی و موفقیت دارم .. می دونم که با فکر کردن به رویاهاش که داره بهشون تحقق می بخشه دل تنگی هاتون کمتر میشه ..
مراقب خودت باش بانو ..

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خانومی.
خوبم. تو چطوری؟
ممنونم عزیزم ، همینطوره!
مراقبم ، تو هم مراقب خودت باش!

جوجه کلاغ سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 00:27 http://6277799926.persianblog.ir

راستی تولد داداشی هم مبارک باشه ...
انشاالله سال های آینده کنار هم دوباره از همون جشن های شیرین خانوادگی می گیرید ..

مرسی عزیز دلم.
انشالله !

سارا سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 11:44 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلااااااااااام
دلم برات تنگ شده بود دختر
امیدوارم داداشیتون هر جا که هستن سالم و سرحال باشند. ولی حستون رو در ک می کنم. خیلی دوری سخته! ایشالا زودی درسشون تموم بشه و برگردن

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سارا جان.
منم همینطور!
مرسی عزیزم. انشالله !

ریحانه(خواهری) چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 11:20

سلام خواهری
دل منم برا علی خیلی تنگ شده
اما دلم به این خوشه که خودش از اونجا بودنش راضیه
ایشالا موفق میشه

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.
آره ایشالله موفق می شه! سپردیمش به خدا!

زینب چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 12:02 http://my-life-story.blogsky.com/

سلام

امیدوارم باعث افتخار خودش و خانواده اش بشه برادر عزیزت...

دوری سخته... خیلی هم سخته... ولی امید داشتن برای سختن یه آینده ی خوب میتونه تحمل این دوری رو آسونتر کنه...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
مرسی عزیزم.

درسته ! خودش که امیدواره ، ما هم همینطور!

تی تی چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 19:03 http://www.shaghayeghevahshi.blogfa.com

سلام
از پیوندهای کاوه بهت رسیدم و پستت رو خوندم.

دوری خیلی سخته .
من 3 ماه بیشتره داداشم رو ندیدم. سربازه :(

در هر صورت، هم شما حساسید هم عجیب نیست چون هستن آدمهایی مثل شما!
یکیش من. :)

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

انشالله برادر تو هم هر جا که هست موفق باشه و خیلی زود بیاد پیشتون!
مرسی از همدردیت عزیزم.

لیدی ال یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 18:22 http://ladyl.blogfa.com

[hجای دادشیه گلت خالیه نباشه عزیز دلم!!!خوبه لا اقل به اونی که میخواد رسید امیدوارم که اونجا هم موفق باشه تا لااقل خیالتون راحت تر باشه!!!
منو میشناسی حنانه ی نازنیم بیا حتما مظمئنم که تا بلاگم رو ببنی میفهمی کی هستم!
دوست دارم

ممنونم عزیز دلم.
بله ، تا اومدم وبت شناختمت !
دلم برت یه ذره شده لیدی !
منم دوستت دارم.

afshin پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 22:51 http://rooidad5.blogfa.com

[گل] بهترین شادباشهای مرا پذیرا باشید , نوروزتان شاد

نوروز ...

یادگار دین زرتشت، مهر کوروش، جام جمشید، تیر آرش، عشق بابک


بر همه ایرانیان فرخنده باد .

اقلام هفت سین باید دارای پنج ویژگی باشند:

1.نام آنها پارسی باشد

2.با حرف سین آغاز شوند

3.دارای ریشه گیاهی باشند

4.خوردنی باشند

5.اسم مرکب نباشند یعنی از واژه های ترکیبی مانند سیرترشی سبزی پلو یا نظایر اینها ساخته نشده باشد.[گل]

توانستی یک سری بزن .

ممنونم.

شیوولی پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 00:34 http://shivuli.blogfa.com

سلام دوست عزیز اتفاقی رسیدم به پست آخرت تو بلگفا دیدم هم دردت باهات پریدم این یکی وبت :)

هم کامنت میخوره هم ثبت میکنه اما ثبت نمیشه هم کد نمیده کد ندادنش واویلاست دیگه یا هم الکی میگه اشتباست هم پست هامون رو میپره جدیدا هم هی میگه تو کامنتا تبلیغات نکن!آخه ما کی پفک نمکی تبلیغ کردیم :@

اوهوم دیه دیدم در مورد بلگجان تفاهم داریم گفتم واست کام بذارم :)
سال نو مبارک

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام.
ممنونم از کامنتت!
سال نوی تو هم مبارک!

عاطفه جمعه 4 فروردین 1391 ساعت 11:48 http://hayatedustan.blogsky.com/

الان که اومدم بگم سال خوبی داشته باشی و این پست رو خوندم دلم گرفت- امیدوارم هم شما و علی بتونین با این نبودن ها کنار بیاین- آرزوی موفقیت میکنم براش- و مامانت- حق دارن خب- چیزی نمیتونم بگم-

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
سال نوت مبارک!
مرسی از همدردیت خانومی.

فرزانه دوشنبه 7 فروردین 1391 ساعت 13:43 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سال نو مبارک حنانه جون

سال نوی تو هم مبارک عزیزم.

فرهاد فراهانی پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 02:44 http://sayehayesepid.blogfa.com/

سال نو مبارک حنانه جان. سال خوبی داشته باشی، پر از آرامش. جای برادرجان هم خالی نباشد. هر جا هست موفق باشد.

ممنونم فرهاد.
سال نوی تو هم مبارک!
مرسی از آرزوهای خوبت!

آلنی شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 22:36 http://alone-version.blogfa.com

سالهاست
زندگی از من فرار می کند و من در پی آن
کاش بازمیگشتم به دوران خوب کودکی
که من می دویدم و زندگی در پی من بود....

جاش خالی نباشه. خدا رو شکر که به آرزوش رسید. ایشالا ایام دوری زود تموم میشه و بر میگرده به آغوش پر مهر خانواده

سبز باشی و بی کران

شعر زیباتو خووندم آلنی!

مرسی از آرزوی خوبت !
موفق باشی همیشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد