مُچاله ها دور انداختنی اند ؟!!!

آدم ها مُچاله به دنیا می آیند  

آرام آرام که قد می کشند ، صاف هم می شوند  

روز به روز پُخته تر می شوند  

زیباتر می شوند 

اما انگار درونشان مُچاله می شود  

 مغزهاشان

قلب هاشان  

 احساساتشان 

اعتماد به نفسشان  

...

کم کم فشرده می شوند  

ظاهرشان خط خطی می شود 

دوباره خمیده می شوند 

تا می خورند  

مُچاله می شوند... 

 

 

تَه نوشت 1: این روزها اینترنت نه آبرو برای خودش گذاشته ، نه برای ما ! هر چی فُحشه می شود نثارش کرد ، آخه این سرعته ما داریم ؟! آخه این مملکته ما داریم ؟! آخه این ... ما داریم ؟! و اما آبروی ِ ما که... ای بابا !!! یدونه وبلاگو یه ساعت طول می ده تا باز کنه ، بعدم که باز می کنه ناقص باز می کنه یا اِرور می ده ، اگرم کامل باز کنه صفحه ی نظرات رو دیر باز می کنه ، سخت باز می کنه یا اِرور می ده ، باز اگه اونم به زور باز کنه هر چی کامنت می زاری ثبت نمی شه و اِرور می ده ، پس تو هی مجبوری کامنت رو دوباره بزاری و باز اِرور می ده ( خُب وقتی به وبلاگ دوستان سر می زنی و از مطلبش خوشت میاد ، دلت می خواد کامنت بزاری تا بدونه که بهش سر زدی ، مطلبشو خوندی و دوست داشتی ) ، اگه یه بارم اِرور نده و ثبت بشه می بینی بلاگ اسکای مشکل داشته و ثبتش نکرده ، یا می بینی هر چی کامنت می زاشتی و اِرور می داده همشون ثبت شدن و تو خبر نداری و صاحب ِ وبلاگ ِ بیچاره 10 بار از تو کامنت تکراری دریافت کرده و به روی ِ تو هم نمیاره ! آخه دیگه چی بگم که دلم خونه از دست ِ این مثلاً اینترنت ِ پُر سرعت ؟!!! با این سرعتاشون !!!!! 

 

تَه نوشت 2: گوگِل ریدرَم که دیگه هیچچی !! چَن روزه مارو مَچَل کرده ! ... جداً وابستگی به تکنولوژی و ابزار های جدید و اینا چقدر بَده !! اگه اینا هیچکدوم نبودن الان داشتیم چیکار می کردیم ؟!!! مثلاً شاید داشتیم سر ِ زمین زراعت می کردیم ، یا شاید داشتیم نون می پُختیم ، یا کتاب و مجله می خووندیم ، خونه ی فَک و فامیل نشسته بودیم و گُل می گفتیم و گُل می شنُفتیم یا غیبت می کردیم ، یا ... خوابیده بودیم تا افطار بشه !

بس که زندگی نکردیم ، وحشت از مُردن نداریم...

دیــوار

ترانه ی جدید ِ داریوش و فرامرز اصلانی 

خیلی دوستش دارم ! خیلی ! 

 

 

تَه نوشت نداریم.