این پُست ، یک پُست ِ خیلی طولانیست ، گفته باشم !

وقتی میرم کلاس ِ یونگ دَردم میاد ! هر بار بیشتر از قبل دَردم میاد چون می بینم واااااااااااااااااااای خدای من ! ، چقدر چیزها هستن که من ازشون بی خبرم ! چقدر ناآگاه بودم و چقدر علاقه داشتم توو این ناآگاهی ِ خودم بمونم ! دقیقاً مثل ِ یه کودک ، یه کودکی که نمی خواد شرایط ِ امن و ایده آلش رو به هیچ قیمتی از دست بده ( توو قسمت ِ قبلی راجع به این موضوع توضیح داده بودم .) 

 

همیشه آگاهی رنج دارد و همچنین لذت بخش است . 

  

هر بار با مقدار ِ زیادی از اطلاعات مواجه می شم ، اطلاعات از مسائل ِ روحی و روانی ِ خودم ، چیزهایی که در درونم می گذره و ازشون بی خبرم . هر رفتاری که از ما سر می زنه یه دلیل ِ روحی و روانی برای خودش داره و ما بی اطلاعیم ! حالا دارم می فهمم چرا فُلان جا ، فُلان رفتار رو انجام دادم ، چرا توو فُلان قسمت از زندگیم شکست خوردم ، چرا ، چرا ، چرا... ؟! چقدر خوبه که آدم دلیل ِ تمام ِ اتفاقات ِ زندگیش رو بفهمه ، درک کنه ! دلیل ِ تمام ِ شکست هاش ، دلیل ِ تمام ِ ضربه خوردن ها ، سرخوردگی ها ، رفتارهای نادرست و منفی و ... . حتی دلیل ِ کارهای مثبتی که انجام می ده و حتی کارهای به ظاهر مثبتش رو ! 

 

ما آدمها وقتی توو زندگی شکست یا ضربه ای می خوریم ، دچار سرخوردگی و یاس می شیم و فکر می کنیم بدبخت ترین آدم ِ روی زمینیم ، خدا اصلاً مارو دوست نداره و ذره ای هم به فکر ِ ما نیست ! مدام گله و شکایت و ناله و زاری می کنیم ، به زمین و زمان فحش می دیم و ... . اما آیا تا حالا نتیجه ای هم گرفتیم ؟!! 

حالا ایراد ِ کار کجاست ؟! ایراد ِ کار اینجاست که ما دیدمون نسبت به خودمون ، خدا و زندگی و اتفاقات ِ زندگیمون کاملا ً اشتباهه ! این ها چیزهائیه که من دارم آروم آروم یاد می گیرم و می فهمم و دلم می خواد اینجا بنویسم تا شما هم استفاده کنید . 

 

دیدگاه ِ ما نسبت به خدا چیه ؟ 

خدایا ، تو خودت به میل ِ خودت مارو به این دنیا آوردی ، من که نمی خواستم ! حالا هم که آوردی پس چرا انقدر رنجم می دی ؟! چرا خواسته هامو برآورده نمی کنی ؟! خدایا اصلاً منو می بینی ؟ صدامو می شنوی ؟ من اینو می خوام ! من اونو می خوام ! باید بهم بدی ، اگه ندی دیگه نماز نمی خونم ، روزه ام نمی گیرم ! اصلاً به نظر ِ من تو مُردی ! وجود نداری و نداشتی ! اگه وجود داشتی اینطوری نمی شد ، این بلاها سر ِ من نمی اومد ! چرا منو نمی کُشی راحت شم ؟ از جونم چی می خوای ؟ چقدر بدبختی ؟ چقدر رنج ؟ ... 

 

همش گله ! همش شکایت ! همش انتظار ، همش نیاز ! همش خواسته های متفاوت ! همش منت گذاری !  

 

یه بارم شده با خودمون فک کنیم واقعاً این همه که ما از خدا انتظار داریم ، خدا از ما چه انتظاراتی داره ؟ آیا واقعاً رنج هایی که می کشیم از طرف ِ خدا متحمل می شیم یا بیشتر بخاطر ِ اشتباهات و ناآگاهی های ِ خودمونه ؟ اصلاً اگه رنجی هم می کشیم واقعاً برای چیه ؟ لابد دلیلی داره ! 

  

اگه نماز و روزه رو بالاجبار به جا میاریم که منت سر ِ خدا بزاریم و بیشتر و بیشتر ازش بخواهیم  یا اگه بخاطر احساس ِ گناه و ترس انجام می دیم ، اصلاً انجام ندیم بهتره ! خدا که نیازی به نمازها و روزه های ما نداره ! ما فقط از خدا می خواهیم ، بیشتر و بیشتر ! یکبار نشده بگیم خدایا تو واقعاً از ما چی می خوای ؟ همیشه فقط از خدا دهندگی می خواهیم ، بخشش ِ بیش از حد ! برآورده کردن نیازهای ما هر چه که باشد ! اگه برآورده نکنه می گیم دیگه دوستش نداریم ، دیگه عبادتش نمی کنیم ! در واقع خدا برای ما وسیله ایست که فقط باید از او گرفت ! 

اگه خوب دقت کنیم می بینیم اینها کاملاً رفتارهای یک کودکه ! همه ی ما کودکی بیش نیستیم و دلمون می خواد همیشه در این کودکی و نادونی ِ خودمون باقی بمونیم ، متاسفانه ! کودک مسئولیت پذیر نیست و منتظر است تا همه چیز توسط دیگران مهیا شود . تا از کودکی خارج نشیم سفر ِ زندگی ِ ما که سفر ِ آگاهی ست ، شروع نمی شه و نمی تونیم حاکمیت ِ زندگی ِ خودمون رو بدست بیاریم !  

 

استاد جمله ای زیبا از حضرت علی رو گفت که اینجا می نویسم : 

خدایا ، من تو را به خاطر ِ ترس از جهنم عبادت نمی کنم چون این عبادت ِ ترسویان است ، 

تو را به خاطر ِ رسیدن به بهشت عبادت نمی کنم که این عبادت ِ سود جوبان است ، 

من تو را عبادت می کنم چون شایسته ی عبادتی . 

 

واقعاً باید زمانی خداوند رو عبادت کنیم که به این درک رسیده باشیم که خداوند شایسته ی عبادت است و اصلاً چرا شایسته ی عبادت است ؟ 

 

چیزی که همیشه برای ما ، بیشتر برای خودم ، به عنوان ِ سوال مطرح بود این بود که چرا خداوند آدم و حوارو از خوردن ِ یک میوه در بهشت منع کرد ؟ چرا اصلاً اون میوه ی ممنوعه رو آفرید ؟ چرا کاری کرد که انسان از بهشت خارج شه ؟ مگه خدا انسان رو دوست نداره چرا این کارو کرد ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ 

 

اما چیزی که امروز در کلاس شنیدم :  

عمق ِ عشق ِ خداوند به انسان زمانی بود که او را از بهشت خارج کرد تا رُشد کند . در واقع بزرگترین خدمت به انسان بود تا سفر ِ زندگی اش را آغاز کند و به فهم و شعور و آگاهی برسد . 

اگر خداوند میوه ای را برای آدم ممنوع کرد فقط برای تحریک کردن ِ آدم بود ! او تحریک شد ، خورد و خداوند او را از بهشت خارج کرد . در واقع این اتفاق همچون بهانه ای بود برای اینکه انسان سفر ِ زندگی اش را که رسیدن به درک و آگاهی بود آغاز کند و رسیدن به آگاهی هم هرگز بدون ِ رنج امکان پذیر نیست !  

 

نیچه در کتاب « چنین گفت زرتشت » می گوید : 

روزی شیطان با من چنین گفت : برای خدا نیز دوزخی ست و دوزخ ِ خدا عشق ِ به انسان است ، و به تازگی شنیدم که گفت خدا مُرده است . رَحم ِ خدا به انسان ، او را کُشت !

 

ما به دنیا می آئیم تا بفهمیم ! خیلی چیزها را باید بفهمیم ! اگر در زندگی رنج هایی را متحمل می شویم برای آن است که سفر ِ زندگی مان را آغاز کنیم ، اما تا نخواهیم این اتفاق نخواهد افتاد ! می توانیم همچون کودکی رفتار کنیم که به خود و یا به دیگران آسیب بزنیم ، و یا همچون انسانی بالغ رفتار کنیم ، تصمیم بگیریم که واقعاً بزرگ شویم ، رُشد کنیم و اینجاست که سفر ِ زندگیمان آغاز می شود... 

 

تفاوت ِ انسان ِ بالغ و کودک در تکیه کردن است . کودک همیشه به دیگران تکیه می کند اما فرد ِ بالغ به توانائی های خود تکیه می کند . هر اندازه تکیه ی خود را از دیگران برداریم و بر توانائی های خود تکیه کنیم ، بالغ تریم . ما انسان ها فکر می کنیم که تنها باید به خدا تکیه کنیم و او همه چیز را برایمان فراهم کند ، در حالی که خداوند می خواهد ما بر توانائی های خود تکیه کنیم و شروع به حرکت کنیم و آنجاست که او ما را راهنمائی می کند . تا شروع به حرکت نکنیم ، نباید انتظاری از خداوند داشته باشیم ! گاهی والدین هم همین نقش را برای فرزندان ِ خود ایفا می کنند ، نقش ِ یک تکیه گاه ، نجات دهنده ! با حمایت های بیش از اندازه به خدای کودک تبدیل می شوند و کودک بدون ِ آنها نمی تواند زندگی کند . اما در حقیقت بزرگترین آسیب را به کودک ، با محبت بیش از اندازه ی خود ، وارد می کنند . گاهی همسران هم برای یکدیگر این نقش را بازی می کنند .  

نجات دهنده ی واقعی کسی ست که به طرف ِ مقابل کمک کند تا از کودکی خارج شده و روی پاهای خود بایستد و به توانائی های خود تکیه کند . در واقع ماهی گرفتن را به او یاد دهد . نباید دیگران را به خود وابسته نگه داریم و خودمان هم نباید به دیگران وابسته باشیم ، حتی به خدا !

 

تفاوت انسان و حیوان : 

حیوان از دایره ی بسته ی غرایز  ِ خود نمی تواند خارج شود 

اما انسان تنها موجودی ست که از این دایره خارج می شود ، سقوط ِ از بهشت را تجربه می کند ( در قسمت ِ قبل توضیح داده بودم ) ، دچار ِ ناکامی ، خشم و افسردگی می شود و سپس رُشد می کند . 

انسان انتخاب گر است ، آزاد است و اراده دارد. 

به واسطه ی عقل و منطق انتخاب می کند . 

 بزرگترین هدیه ی خداوند به انسان عقل است . 

 

فکرشو بکنید ! اگه قرار بود فقط به دنبال ِ غرایزمون باشیم ، از لحاظ ِ خوردن و خوابیدن و رابطه ی جنسی و ... خودمون رو ارضا کنیم ، پس تفاوتی با حیوان نداشتیم ! 

عقل برای چی به ما داده شده ؟ برای اینکه ببینیم ، فکر کنیم ، بفهمیم ، انتخاب کنیم ، درک کنیم ، آگاه بشیم ! و مسلماً این فهمیدن ها رنج هایی هم بدنبال خواهند داشت ! 

رنج ، سوخت ِ حرکت ِ ما و رُشد ِ ماست . 

 

بودا کتاب ِ خود را با این جمله آغاز می کند : 

زندگی ، رنج است و سپس رسیدن به راز ِ این رنج !

 

 

تَه نوشت ۱: انقدر مباحث زیاد و طولانیه و جای ِ صحبت و بحث داره که واقعاً نمی شه همه رو در یک پُست گُنجوند ! همینجوری هم می بینید که چقدر پُستم طولانی شد ! هر بار فقط سعی می کنم خلاصه ای از مطالب رو اینجا بنویسم که احساس می کنم بیانش می تونه براتون مفید و قابل ِ درک باشه ، چون مباحث ِ این کلاس در هر جلسه به هم مرتبطه و بعضی مباحث حقیقتاً توضیح دادنش اینجا و توسط ِ من ، سخته ! شاید یه روز که اطلاعاتم بیشتر شه بتونم بهتر از اون مباحث براتون بنویسم ، زمانی که بتونم به خوبی درک کنم ! 

 

تَه نوشت ۲: کتاب ِ « خود آموز ِ یونگ » رو خریدم و دارم مطالعه می کنم . واقعاً کتاب ِ جالبیه ، چون خود ِ یونگ شخصیت ِ بسیار جالب و متفاوتی داشته !

نظرات 18 + ارسال نظر
کیانا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 05:02 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

اول اومدم بگم اوووووووووووول تا بعد برم این پستوکه خودت هشدار دادی طولانیه رو بخوووووونم
بوس

باشه بابا تو اول !

وانیا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 11:29

خوشحالم که مشغولی و سرحال همین برا خبر گرفتن از یه دوسته قدیمی بسه

مرسی وانیا جان.

ما(ریحانه) دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 12:08 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام حنانه جان.. طولانی بود ولی به دل نشست.. واقعا اونجایی که گفتی اوج عشق خدا به انسان اینه که از بهشت روندش ها.. یه لحظه احساس کردم چقد نسبت به خودم و خدای خودم ظالم بودم..

سلاااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
ممنون که انقدر با دقت و علاقه می خوونی و خوشحالم که دوست داری.
خود ِ من هم خیلی دیدگاهم نسبت به خودم و خدا تغییر کرده ! خیلی !

فرناز دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 12:58 http://www.zolaleen.persianblog.ir

می دونمت دختر

مرسی عزیز دلم.

میلاد دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 13:40

سلام بانو و و و و و

احوالات که اینجور که پیداست شدیدا روبراه

خداروشکررررررررررررر

میدونم الا گله میکنی که کجا بودم و کم پیدام،بزار رو حساب بی معرفتی

اما خداییش با اینکه پستات طولانیه اما همشونو خوندم و لذت بردم

بخاطر علاقه ایی که به دنیای انسان شناسی دارم لذت میبرم از خوندن چنین پست هایی

یادمه تو پست های اولی که رفته بودی نوشته بودی یونگ مثل این کتاب های روانشناسی کوچه بازاری نیست

خوب بایدم اینطور باشه

به هرحال ایشون یکی از صاحب نظران علم روانشناسی و خوب به طور خاص مکتب روانکاوی و بعد از فروید سردمدار مکتب روانکاوی

نمیدونم چقدر میدونی که یونگ شاگرد فروید بود یعنی به عنوان شاگرد پیش ایشون اومد و شد دست راست فروید اما خوب بر اثر تفاوت سلیقه ایی که داشتن به خصوص در زمینه معنویات رابطشون بهم خورد و یونگ از فروید جدا شد و خودش نظریاتش بسط داد

اینم بگم مکاتب روانکاوی گذشته نگرن یعنی همونطور که خودت گفتی برای هر رفتاری که در حال انجام میشه یک علت در گذشته رو جستجو میکنن
که این جالب و هیجان انگیز میکنه کندوکاو انسان در مورد خودشو

هرچند نظریه پرداز های جدیدتر خیلی با این شیوه موافق نیستن و به دلایل مختلف ردش میکنن

اما خوب این از زیبای کار هرگز کم نمیکنه

درمورد "رنج" دقت کردی چقدر همه ی این مطالب با اون مطلب زیبای ابراهیم نادری همخونی دار - صافی انسان ساز -
هرچی بیشتر میفهمم میبینم چقدر رنجی که ما فکر میکنیم درداور،زیبا و ارزشمند و همین رنج که مارو با معرفت تر میکنه

راستی یه پیشنهاد دارم بهت حنانه جان

فکر میکنم برای اینکه پستات از این حالت طولانی در بیاد و احیاناا مخاطب هایی که حوصله خوندن این پست های طولانی رو ندارن فرار نکن به نظرم بهترین کار اینکه پستاتو چند قسمتی کنی
اینطور هم خودت خسته نمیشی و هم مخاطبت به نظرم تشنه تر میشه برای خوندن

نمیدونم یادت میاد کیامهر یه پستی داشت در مورد رفتنش به دانشگاه و اتفاق ها و عشق و عاشقیش
کیامهر دقیقا از همین شیوه استفاده کرده بود و اون پست چند قسمتی کرد و اگه به خاطر داشته باشی هممون تشنه خوندن پست های بعد و شنیدن ادامه ماجرا بودیم
البته شاید بگس اون تشنگی بخاطر مضمون انتخاب شده کیامهر در اون پست بود ،اینو قبول دارم اما در مورد مطالب دیگه هم فکر میکنم نتیجه بده

اخه میدونی ماها هممون یه جورایی کوتاه خون شدیم و اینطوری پست های زیبایی که پر از حرف برای آگاهیی دادن هستن مثل این پست حیف میشه

به نظرم روش فکر کن شاید اینطوری نتیجه داد
چون حداقلش اینطوری خودتم بخاطر کار و مشغله این روزها خسته نمیشی از نوشتن و میتونی راحت مطالبی که دلت میخواهدم بنویسی رو با ما زود زود شریک بشی


میبینی حنانه بعد از مدت ها اومدم کامنت گذاشتم برات این همه شد

شد یه پست طولانی

دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم

انشالله که همیشه موفق باشی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام میلاد خان ِ بی وبلاگ ! چه خبرا ؟!!!!
کجائی تو بچچه ؟!!! چند وقته هیچ خبری ازت نیست ؟! به زور توو بعضی وبلاگا رد ِ پاتو می دیدم ! یه وبلاگم که نداری خبری ازت بگیریم ! تو نمی خوای وبلاگ بزنی هنوز ؟!!!!
احوالاتم رو به راهه ولی نه به اون شدت !

ای کلک ! پس توو این مدت خواننده ی خاموش بودی !

آره راجع به یونگ و زندگیش و ارتباطش با فروید استادمون توو کلاس توضیح داد و توو کتابش هم خووندم .

درسته ، فقط اینو بگم که مکتبی که فروید داشت کاملاً گذشته نگر بود ولی مکتب یونگ ابتدا به گذشته ی انسان و سپس به حال ِ او می پردازه !

آره با مطالب - نادر ابراهیمی - همخوونی داره واقعاً ! آخه نادر ابراهیمی هم خیلی خیلی عمیق و زیبا حرف می زنه !

آره میلاد ، می دونم که اگه قسمت قسمتش کنم بهتر می شه و خواننده راغب تر می شه ولی راستش فرصت نمی کنم مثلاً هر شب یا یه شب در میون پست بنویسم ، برا همین یه شب که فرصت دارم در یه پست همه ی مطالب رو توضیح می دم و خب می زارم دو سه روزی این پست باشه تا کسانی که دوست داشتن بخوونن و فرصت نکردن هم بتونن بیان بخوونن ! و البته خوب می دونم که چنین پست هایی برای همه جذاب نیست ، یعنی همه به اینجور مطالب علاقه ای ندارن ، در واقع اینجور پست ها مخاطب ِ خاص دارن !

می گم تو اول خودت کامنتاتو قسمت قسمت کن بعد بیا به من پیشنهاد بده بچچه !
خواهش می کنم شما مُراحمی !
ممنون از حضورت میلاد !
تو هم موفق باشی.

رها بانو دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 13:57

سلام حنانه جونم

فعلاً فقط می خواستم عرض ادبی کرده باشم و بگم به یادتم ...

بعداً می خونمش و نظرمو میگم گلم ...

سلااااااااااااااااااااااااااااااام رهای عزیزم.
مرسی نازنینم . منم به یادتم رها !
هر وقت اومدی قدمت روی چشم.

بهروز(مخاطب خاموش) سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 01:49

سلام...دستت بابت این پست درد نکنه....با اینکه خیلی هاش برام تکراری بود...اما یادآوری خوبی بود.....
یاد کلاسای دکتر ؛فرهنگ؛ افتادم....هرچند که بیشتر به جنبه ی اعتقادی پرداخته بود.....
به نظرم اومد از هر مبحث فقط یه بخش کوچیک رو نوشتی.....پیشنهاد می دم این مبحث هارو جدا کنی و بیشتر در موردشون توضیح بدی...نگران طولانی شدن هم نباش...چون کسی که دنبال یادگیری و متن خوب می گرده....براش وقت می ذاره و می دونه که می ارزه...موفق باشی.

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام.
خواهش می کنم . خوشحالم دوست داشتی !
یعنی تو هم چنین دوره ای رو گذروندی ، یا چیزی شبیه به این دوره ؟! اگه اینطوره که خیلی خوبه !

آره ، تقریباً از هر مبحث خلاصه ای رو نوشتم ، راستش توضیح دادن ِ این مباحث به طور ِ کامل خیلی کار ِ سختیه ! خود ِ من هم سر ِ کلاس بیشتر گوش می دم و جاهایی که احساس کنم واجبه نوت برداری می کنم و البته بعضی قسمت هارو هم استاد خودش تاکید می کنه که بنویسیم .
بازم سعی می کنم اگه تونستم مطالب رو بهتر ، جداگانه تر و شاید ( البته شاید ) در پست های کوتاه تر توضیح بدم !

ممنونم.

آلنی سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 09:30 http://alone-version.blogfa.com

سلام
حنانه اول بگم که میلاد گفت ابراهیم نادری نه نادر ابراهیمی. حواست کجاست الکه به کامنت مردم جواب میدی؟
من راستش از پست طولانی سرگیجه می گیرم. اما خب حرفات علمی بود و خوب و تاثیر گذار. این روزا دچار یاس فلسفی شدم. خدایی همه چیز الکیه. حتی زنده بودن. خسته شدم

سبز باشی و بی کران

سلااااااااااااااااااااااااااااام آلنی عزیز.
بله ، ممنون از تذکرت ولی حواسم بود که میلاد اسمش رو جابه جا گفت ، اگه دقت کرده باشی توو پاسخی که به کامنتش دادم اسمش رو درست نوشتم تا میلاد هم متوجه بشه ! یه کم عجولانه کامنت گذاشتیا !
چه کنم دیگه ، فرصت نداشتم تا در چند پست بنویسمش و از طرفی هم دلم نمی اومد قسمتی از این مباحث رو نگم چون به نظرم خیلی مفید بودن !
می تونم بفهمم حرفاتو ! اما باید سعی کنی خودت رو از این یاس نجات بدی و با شناختی که ازت دارم مطمئنم می تونی ! اتفاقاً هیچ چیز الکی نیست فقط به اون سختی هم که ما فکر می کنیم نیست ! اگه خودمون بخواهیم می تونیم به خودمون کمک کنیم . البته زندگی همیشه و همیشه افت و خیزهای خودش رو داره و ممکنه تو بارها تلاش کنی برای آرووم شدن و دوباره اتفاقی این آرامشت رو به هم بریزه ، اما مهم اینه که بتونیم از لحاظ روحی انقدر قوی بشیم که حتی اگه دوباره آرامشمون به هم ریخت ، مطمئن باشیم که می تونیم دوباره خودمون رو آرووم کنیم . منم این روزا در تلاشم برای حفظ آرامشی که تا حدودی بدست آوردمش و می خوام سعی کنم بیشترش کنم ، گاهی تلنگری باز هم این آرامشم رو کمی به هم می ریزه ولی باز تاب میارم و تلاش می کنم . تو هم سعی کن آلنی . برای زندگی کردن باید تاب آورد...

راستی حواست هست که در این دوبار ِ اخیر که برام کامنت گذاشتی آدرس وبلاگ ِ بلاگفارو برام گذاشتی ! بعله ، ما حواسمون به این جاها هم هست ! منم اون اوائل که اوومده بودم بلاگ اسکای هی اشتباهاً آدرس اون وبم توو بلاگفارو می زاشتم !

مامانگار سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 13:24

..سلام حنانه گلم !!..
..قبلا هم بهت گفته بودم..بدجوری راه خوب رو پیداکردی نازنینم..بهت تبریک میگم...پله پله داری بالا میای..
..منظر پستات هستیم و تغییرتحولاتت رو پیگیری میکنیم...
..به خواهرت ریحانه خیییلی سلام برسون...

سلااااااااااااااااااااااااااااام مامانگار نازنین.
ممنونم مامانگار ، خودمم قرار گرفتن در این مسیر و طی کردن ِ لحظه به لحظه شو دوست دارم . با این که گاهی غم سنگینی رو حس می کنم ولی حتی این غم هم برام لذت بخشه ! فقط از خدا می خوام که یاریم کنه و همراهم باشه !
قربونتون برم و ممنونم.
چَشم . ممنونم.

آسانا سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 13:27

سلام:
میدونی چون خود یونگ چن سال از عمرشو به روانکاوی خودش اختصاص داده

به درون خودش سفر کرده

از اون به بعد(۴ سال بعد) نظریه های خودشو ارائه کرده

پرسونا و سایه و آنیما و آنیموس و ...

اطلاعاتتت عالیه

شاید چون به کتاب و مطالعه علاقه مندی به خاطر همین باشه

موفق باشی عزیزم

سلاااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
بَه بَه ! تو هم که اطلاعاتت راجع به این موضوع خوبه ! چه عالی !
مرسی آسانا جان. آره ، دارم اطلاعاتم رو با مطالعه بالا می برم .
تو هم موفق باشی.

علی لرستانی سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 13:47 http://alilorestani.persianblog.ir/

سلام
ببین تمام این جمله ها رو قبول دارم اما من همیشه میگم کاش میشد به همه این ایدآل ها رسید و فقط در حد حرف باقی نمونه...
ما انسانها(]اکثریت) دچار عادات غلط زندگی شدیم و متاسفانه دست برداشتن از این اخلاقیات نا سالم کار آسونی نیست

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
درسته ، این ها از نظر ِ ما یه ایده آله چون انقدر از کودکی تا بزرگی تحت ِ شرایط ِ مختلف دچار رنج و مشکل و فشار و افسردگی و ... می شیم و با به قول ِ خودت عادات ِ غلط رشد می کنیم و بزرگ می شیم ، که فکر می کنیم واقعاً اینگونه فکر کردن و عمل کردن امکان پذیر نیست و فقط در حد ِ ایده آله ! سختش می کنیم ولی واقعاً به اون سختی که ما فکر می کنیم نیست !
حتی در بزرگسالی هم می شه به درون سفر کرد و با تمام ِ رنج های روحی و روانی که در ناخودآگاهمون وجود داره روبرو شد ، سعی کرد برای کنار اومدن با اونها و شفا دادن ِ زخم های درونیمون و... . فقط باید بخواهیم و سعی کنیم در راه ِ رسیدن بهش قوی باشیم و ثابت قدم ! چون حتی از میونه ی این راه هم می شه دوباره برگشت و شد همون آدم ِ اولی ، راه ِ سختیه و افت و خیز زیاد داره ! اما وقتی در این راه موفق بشیم اونوقت اون آرامشی که باید بدست میاریم و کلاً دیدگاهمون به زندگی و تمام غ اتفاقاتش تغییر می کنه ! البته من هنوز به اون مرحله نرسیدم و تازه قدم های اولم ولی می خوام تلاش کنم که به جاهای خوبش برسم به امید خدا ! باید تاب بیارم !

جوجه کلاغ چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 02:02 http://6277799926.persianblog.ir

سلاااااااااااااااااام حنانه جونم ....
چقدر تو خوبی که چیزایی که خودت داری بهشون می رسی رو اینجا می نویسی .. اگه بدونی چقدر به شنیدن این حرفا نیاز داشتم حنانه که حد نداره ... امروز خیلی فکرم مشغول مسائل زندگیم بود .. و حالا که دارم این حرفاتو می خونم می بینم که خدا اون حرفایی که میخواسته به من بگه رو از طریق تو اعلام کرد بهم ...
مرسی بابت همه چیز حنانه جونم ...
راستی اگر این کتاب رو بخرم اما کلاسا رو نرم فعلا تاثیری داره روم خانومی ؟؟؟
+ خیلی دوستت دارم فلوت زن خوش آهنگم ... از هر روز بیشتر ...

سلااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.
خواهش می کنم ، کاری نمی کنم ! دلم می خواد شما هم ازین مطالب لذت ببرید و استفاده کنید.
خداروشکر که این حرفا پاسخی برای سوالات بوده ! خیلی خوشحالم برات عزیزم.
می تونی کتاب رو بخری و بخوونی ، فقط بهت بگم که مباحث کتاب خیلی سنگین و عمیقه و من با اینکه کلاس می رم و استاد همون هارو به طور کامل تر برامون توضیح می ده باز بعضی قسمت هاشو خوب درک نمی کنم و از استادم سوال می کنم . ولی خب در کل هر یه خطی که ازش می خوونی آدمو به فکر فرو می بره !

قربونت برم . منم خیلی دوستت دارم.

جوجه کلاغ چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 02:04

کوتاه بنویسی یا طولانی برای من فرقی نمیکنه ...
من همه جوره تو و وبلاگتو دوس دارم نازنین بانو ..

مرسی عزیزم. می دونم که خیلی لطف داری و مهربونی و همیشه همراهی !

جزیره چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:22 http://jaziretabrik.blogfa.com/

سلام
اونقدرا که فکر میکنیهم طولانی نبوداااااااااااااااااااااا. تو طولانی تر از این پست و نوشتی به رو خودت نیاوردیخودتو دسته کم گرفتی


اون نوشته ی نیچه چقدر زیبا بود

سلااااااااااااااااااااااااااااام.
ای وای تو فهمیدی !!! اینجوری گفتم که پستای طولانیم یادتون نیاد !

آره ، زیبا بود.

جزیره چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:24 http://jaziretabrik.blogfa.com/

فک کنم خیلی کلی گفتی.اگه یه مبحث و کامل بگی بهتر از اینه که از یه شاخه به یه شاخه دیگه بگی
بعدشم نه ما داریم واسه کلاسای مجازی که برامون میزاری پول میدیییییییییییییییم نمیخوایم بیشترین استفاده رو بکنیم

آره سعی کردم کلی بگم و از هر مبحث یه خلاصه ای ! سعی می کنم دفعه های بعد بهتر توضیح بدم.

فعلاً اولشه ، براتون رایگان می نویسم که مشتری شین ، بعد ازین باهاتون دوبله حساب می کنم ! چی فک کردی ؟!

جزیره چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:25

میخوایم نه نمیخوایم

بچچه برو تمرین املاتو بنویس بعد بیا !

آلنی چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 17:54 http://alone-version.blogsky.com

سلام
خب بشر جایز الخطاست. ابراهیم نادری با نادر ابراهیمی فرق داره. جفتشون هم نویسنده هستند. جهت اطلاع...

سبز باشی و بی کران
پ ن : به روم نیار پیر شدم حافظم کم شده دیگه

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
واقعاً ابراهیم نادری هم نویسنده ست ؟! چه باحال ، نمی دونستم !... خب ، بله قربان ، شما درست می فرمائین ! این دفعه به اشد ِ من الوجوه ( درست نوشتم ؟ ) بهشون تذکر می دم ، هر کی که اشتباه بنویسه ! خوبه ؟

عیب نداره ، دل باید جوون باشه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد