تا چه اندازه متعهّد باشیم ؟!

ادامه ی مبحث ِ آرک تایپ ِ دهنده : 

 

بسیاری از مواقع که دهندگی را در جمع انجام می دهیم ، در زیر ِ لایه های ِ آن ، در فکر ِ تائید گرفتن و خوب جلوه دادن ِ خودمان هستیم . از خود گذشتگی ِ مناسب به دهنده  دانش ِ عمیق تری از ارزش ها و تعهداتش می دهد . در حالیکه دهندگی ِ نامناسب باعث می شود هویت ِ خود را گُم کنیم و ظرفیت های واقعی ِ خود را نشناسیم . دهندگی ِ ناسالم ظرفیت ِ عشق ورزیدن و صمیمیت و لذت ِ عمیق بُردن را در ارتباط ، از ما می گیرد . در نتیجه فرد هویّت ِ دیگری را جایگزین ِ هویّت ِ خود می کند . 

 

دهندگی ِ واقعی وَندرری می خواهد . وَندرر مشخص می کند که ارزش های ما چه هستند و تعهّدات ِ ما تا چه اندازه است ؟ مرز ِ دهندگی کجاست ؟ 

 

تعهّد دو گونه است : 

 

۱- تعهّد نسبت به خود  ( آیا ما به خودمان مُتعهّد هستیم ؟ )

۲- تعهّد نسبت به دیگران ( تا چه اندازه به دیگران مُتعهّدیم ؟ ) 

 

من زمانی می توانم به دیگران متعهّد باشم که عمیقاً به خود مُتعهّد باشم .  

 

اگر به خود مُتعهّد باشیم :  

- خود را فراموش نمی کنیم . 

- خود را سرکوب نمی کنیم . 

- خود را نادیده نمی گیریم . 

- به خود ظلم نمی کنیم . 

- تلاش می کنیم که اعتدال پیدا کنیم . 

- تنها به یک بخش از وجودمان اهمیت نمی دهیم . 

- ...  

 

مُتعهّد بودن نسبت به دیگران ، بدون ِ تعهّد نسبت به خود بی معنی ست . در واقع کسانی که به شدّت به دیگران مُتعهّدند ، جبران ِ عدم ِ تعهّد را نسبت به خود انجام می دهند . حتی من اگر نسبت به خود تعهّد نداشته باشم ، تعهّد به خدا هم بی معنی ست . چون جزء ، خصوصیات ِ کُل را دارد . وقتی ما خود را نمی شناسیم چگونه خدا را بشناسیم ؟ وقتی نسبت به خود مُتعهّد نیستیم چگونه نسبت به خدا مُتعهّد باشیم ؟ 

 

عده ای از افراد به هیچ وجه تعهّدی نسبت به خود و دیگران ندارند که در واقع این افراد کودکانی اند که بالغ ِ خود را فراموش کرده اند . عده ای هم بسیار بیش از حد متعهّدند که این افراد هم تحت ِ فرمان های والد ِ درون ِ خویشند و باز هم بالغ را فراموش کرده اند . در هر دو حالت خود ( بالغ ) فراموش شده است . 

 

باید بدانیم که تا جائی به خودمان مُتعهّد باشیم که به خود و دیگران آسیب نزنیم . تا جائی به خود متعهّد باشیم که مانع ِ رُشد ِ خود و دیگران نشویم . همچنین تا اندازه ای به دیگران تعهّد داشته باشیم که در معرض ِ آسیب و زخم قرار نگیریم و خود را فراموش نکنیم . پدران و مادرانی که برای خودشان زندگی نکرده اند ، نه خود لذت می برند و نه اجازه ی لذت بُردن به فرزندان خود می دهند . آنها بچه های خود را تا آخر ِ عُمر اسیر ِ خود می کنند ، همانطور که خود یک عُمر اسیر ِ دیگران بوده اند . 

 

                                                                                        همچنان ادامه دارد... 

 

 

تَه نوشت ۱: تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت 

رود رفت اما مسیر ِ رفتنش را جا گذاشت 

 

هیچ وصلی بی جدائی نیست این را گفت و رود 

دیده گُلگون کرد و سر بر دامن ِ صحرا گذاشت 

 

هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا 

هیزم اول پایه ی سوزاندن ِ خود را گذاشت 

 

اعتبار ِ سربلندی در فروتن بودن است 

چشمه شد فواره وقتی بر سر ِ خود پا گذاشت 

 

موج راز ِ سر به مُهری را به دنیا گفت و رفت  

با صدف هایی که بین ِ ساحل و دریا گذاشت 

 

                                                          ( فاضل نظری )

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
بهنام شنبه 22 مرداد 1390 ساعت 06:32 http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااااااااااااام
خب من احساس میکنم نسبت به خود و نسبت به دیگران متعهد ام! البته مادرم بعضی وقتا میگه که نسبت به خونواده تعهد نداری ولی وقتی چند دقیقه ای بحث میکنیم قانع میشه که دارم پس دارم...
در تعهد به خود یه جاش مشکل دارم و اون اعتداله
یه ذره... نه راستش خیلی سخته رعایت اعتدال برام. خودم میدونم اینو...
قبول دارم حرفات رو و شعر آخر پست هم خیلی قشنگ بود...
شاد باشی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام بهنام جان.
خوبه که متعهدی ! اون اعتدال هم یواش یواش بدست میاد !

مرسی .

یغما یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 00:23 http://pakdiss.blogfa.com

نیستی این روزها؟
سر نمی زنی؟

چرا یغما ، هستم ولی انگار نیستم !
بزار سرحال تر شم ، میام پیشت عزیزم.

جوجه کلاغ یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:25 http://6277799926.persianblog.ir

سلااااااااااااااااااااام بانوی فلوت زن ..
چقدر این مبحثو دوست داشتم .. مخصوصا قسمت تعهد به خود و دیگران ... و حققیتا هم همینطوره ....
مرسی که اینا رو توضیح میدی گل من ... خیلی مهربونی تو ...
راستی انتخابت از فاضل نظری هم خیلی قشنگ بود حنانه جونم ..
مراقب خودت باش بانو ...

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
خوشحالم دوست داشتی.
خواهش می کنم. تو مهربونی خانووووم !

ممنونم گلم. باشه ! تو هم مراقب خودت باش !

مامانگار دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 16:24

...سلام حنانه عزیزم...
....واقعا اینکه..اگه خودمون رو دوست نداشته باشیم..نمیتونیم دیگران رو هم دوست داشته باشیم..از همینجا ریشه میگیره ...و حقیقتا نباید دوست داشتن خودمون رو غرور بدونیم...اینها جدااز همند...همینطور نباید خودرا ندیدن بمعنای افتادگی باشه ...
...شعرت محشرررر بود...

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام مامانگار مهربون.

بله ، همینطوره که گفتین !

ممنونم مامان مهربون.

محــــــــن ! سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 02:59 http://foshar.blogsky.com/

من هنوز نفهمیدم ! ولی نکنم متعهد باشم !

بیشترمون این مشکل رو داریم . ولی سعی کن یاد بگیری و اول به خودت و بعد به دیگران متعهد باشی !

افشانه سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 11:39 http://mahemehri.blogsky.com/

سلام عزیزم
منم کلا ادم متعهدی هستم مخصوصا به خانواده و اینا دوستی و خیلی چیزای دیگه که به من اعتماد میکنن متعهد ام!
مخصوصا به دوستای خوب
.
مطالبت رو هم دوست دارم و همیشه شعر تاثیر کلام رو بیشتر میکنه اونم شعر های ژر محتوا...
good luck

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام افشانه جان.
خوشحالم برات !


ممنونم عزیزم.

دلارام سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 12:40 http://delaramam.blogsky.com

سلااااااام حنانه جون
منم معتقدم که تا آدم خودش رو دوست نداشته باشه و یا به قول تو متعهد به خودش نباشه ، نمیتونه دیگران رو دوست داشته باشه و بهشون متعهد باشه .

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.
آره عزیزم ، همینطوره !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد