-
چیز مهمی نیس ، حوصله نداری ، برو !
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 20:32
گاهی وقتا چقد دلم می خواد حرفای بی ربط بزنم ! انگار ذهنم هذیون می گه ! دلم می خواد ازین جا بگم ، ازون جا بگم ! از زمین ، آسمون ، آدمای دور و برم ، دو تا سگی که هنوز توو کوچه ولواَن ،اول یه دونه بود که یه مدتی اثری ازش نبود و فک کردم کشتنش ولی دوباره سر و کلش پیدا شد اونم با یه سگ ِ دیگه ! البته دیگه از زوزه کشیدنای...
-
فاصله ای به وسعت ِ یک حضور...
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 00:50
اگر دست هایمان از هم فاصله گرفتند بدان ، این فضای ِ خالی ِ میان ِ دستهایمان را وجودی امن پُر کرده که از یک سو دست ِ تو و از سوی دیگر دست ِ مرا در دست دارد . حضوری همیشه حامی و عاشق خدایی که هر دویمان را دوست داشت و وقتی ما را دست در دست ِ هم اما سر در گم دید تاب نیاورد ، میان ِ ما قرار گرفت و دست های بزرگ و گرم و...
-
قدرت می خوام ، قدرت !
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 20:04
نگو جایی نداری بروی این سه متر و نیم حیاط خانه ات را هم درست ندیده ای. دنیا را که نمی توان در هوای حلزونی ِ این اتاق سبک سنگین کرد دیوارهای این جهان سر به فلک هم که بر کشند بیش از این پرده های کیپ عرصه بر نگاه ِ تو تنگ نمی کنند. پرنده ای که پر می کشد از آشیان نه آدرسی دارد ، نه شماره ی پروازی نه قرار ملاقاتی ، شاخه ی...
-
تولد ِ روح
یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 11:50
رهگذری ، یک کرم پروانه را پیدا کرد که درون ِ پیله ی خود قرار داشت. آن مرد از روی کنجکاوی پیله را به خانه ی خود برد تا از نزدیک شاهد دگردیسی ِ کرم به یک پروانه ی زیبا باشد. پس از چند روز روزنه ای در پیله ایجاد شد و چنین به نظر می رسید کرم در حالی که تقلا می کند ، نمی تواند بدن ِ خود را از آن سوراخ ِ باریک عبور دهد .آن...
-
تقصیر ِ اردیبهشت نیست !
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 14:37
پشت ِ شیشه ی پنجره ، طبق ِ معمول ِ همیشه ، ایستادم و به پائین نگاه می کنم ، به خیابان ! به کوچه ی روبرویی که البته بیشتر شبیه ِ خرابه است ! مردی در حالی که کت و شلواری کهنه به تن دارد ، آرام و در عین ِ حال شُل و شلخته وار راه می رود و از کوچه ی روبرویی نزدیک و نزدیک تر می شود . پاچه های شلوارش کوتاه است و با حرکت ِ...
-
شکنجه گاه ِ این دنیاست جایم...
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 01:19
این روزهایم همچون حصاری مرا به حبس ِ ابد محکوم کرده اند... لحظات کِش دارتر از همیشه اند.... انگار ساعت ِ عمرم خواب مانده است... دیگه دارم به تلخی ِ این زندگی عادت می کنم ، به از دست دادنای مدام ! انگار همیشه محکوم به از دست دادنم ! محکوم به حسرت کشیدن ! امروز ، ۲۱ اردیبهشت خیلی تلخ بود برام ، خیلی ! هر چند الان که...
-
من یه خیانت کارم !
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 00:54
این روزام روزای عجیبیه ! خودمم دقیقاً نمی دونم چه اتفاقی داره برام می افته ؟! انگار هیچوقت در طول ِ زندگیم خودمو نشناختم و حالا شروع کردم به سفر به درونم ! انگار به هر نقطه ای که سَرَک می کشم برام ناشناختس ! احساس می کنم یه نفر نیستم ، چند نفرم ! چند نفری که گاهی پُر سر و صدان و گاهی ساکت ِ ساکت ! گاهی شادم ، گاهی...
-
خالی ام !
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 01:31
الان یه ساعته نشستم پشت ِ این مانیتور و به کیبورد نگاه می کنم به مانیتور نگاه می کنم به کتابام نگاه می کنم به سرتاسر ِ این اتاق ِ سرد باور کنید نمی تونم بنویسم ! نمی دونم چی بنویسم ؟! دلم می خواد بنویسم ولی .. چی .. چی بنویسم ؟! هوا گرمه ها ولی نمی دونم چرا من همش سردمه ؟!!! پاهام یخ کردن ! هی مور مورم می شه ! چشام...
-
گاه می اندیشم ، خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 12:28
نمی دانم این چه داستانی ست همیشه در حال ِ وقوع ؟!!! خداحافظی های تلخ رفتن های مکرر ماندن های حزن آلود انتظار هم بدترین قسمت ِ ماجرا... رفتن همیشه برا کسی که می ره خوبه ، چون تجربه ی تازگی ِ ! اما موندن ِ که سخته ! موندن ِ که عذاب آوره ! مخصوصاً اگه اون سفر کرده بی خداحافظی بره ! تمام ِ لحظات ِ زندگیت رو پُر از حسرت می...
-
باورم نمی شه...
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 11:50
وقتی توو دنیای واقعی خبر مرگ ِ کسی رو می شنیدم چه آشنا چه غریبه همیشه تنم می لرزید که یک نفر دیگه هم رفت... تا به حال توو دنیای مجازی یک همچین اتفاقی برام نیافتاده بود و امروز ... تنم لرزید یخ کردم نفس هام سنگین شد وقتی خبر ِ پر کشیدن یکی از دوستانی رو شنیدم که به تازگی باهاش آشنا شده بودم شیرزاد طلعتی پَر کشید......
-
بابا آدم جان خدا رحمتت کند !
جمعه 9 اردیبهشت 1390 22:56
بابای همه ی ما دو تا پسر داشت یکیش هابیل بود و اون یکی قابیل از اول دَرهم بود . این جمله ای بود که امروز ، حین ِ انجام ِ کارام از تلویزیون که داشت سریال ِ ستایش رو پخش می کرد ، شنیدم و توجهمو جلب کرد . کلی سوال ذهنمو درگیر کرد ! بالاخره ما نفهمیدیم خدا خوبی و بدی رو با هم آفریده یا خوبی رو آفریده و با وجود ِ خوبی بود...
-
یک روز سگی
پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390 21:00
ساعت ۶:۳۰ دقیقه ی صبح ، هوا نیمه روشن ، همه جا سوت و کور . توو عالم ِ خواب سیر می کردم ، شب ِ قبل هم با تشویش خوابیده بودم . تنها چیزی که یادمه صدای بلند ِ پارس ِ یه سگ بود و صدای فریاد های جگر خراش ِ یه دختر یا شایدم یه پسر ِ نوجوان که هنوز صدایش خش دار نشده : وااااااااااااااااااااااااااااااااای !...
-
بخوان تا بدانی !
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 02:13
یکی از لذت بخش ترین سرگرمی هام خوندن کتابه ! یه مداد می گیرم دستم و هر قسمت از متن ِ کتابو که دوست داشته باشم زیرش خط می کشم تا هر وقت که دلم خواست دوباره به اون کتاب رجوع کنم و قسمت های دوست داشتنیش رو مرور کنم. گاهی هم با ماژیک های رنگی متن های دلخواهمو های لایت می کنم و یا با مداد ها و خودکارهای رنگی زیرشون خط می...
-
سمت ِ نگاهت روو به آرزوهایت بود...
چهارشنبه 31 فروردین 1390 02:11
خرید کرده بودم و دستم پُر از کیسه های خرت و پرت بود . قدم زنون می رفتم تا برسم به چهار راه و برم اون سمت ِ خیابون و سوار تاکسی شم و برم خونه ! همینطور که نزدیک چهار راه می شدم متوجهشون شدم ! جلوی ویترین ِ یه مغازه وایساده بودن و زُل زده بودن به شیشه ی مغازه . حدوداً ۵۰ قدمی باهاشون فاصله داشتم و نمی تونستم تشخیص بدم...
-
تو که صدات خیلی قشنگه ! زنگ ِ صدات خیلی عجیبه....
شنبه 27 فروردین 1390 19:11
عجب روزا و شبائیَن این روزا و شبا ! چه شور و حالی توو بلاگستان برقراره ! این بازی های وبلاگی عجیب همه رو جذب می کنه و به شور و حال و حول و وَلا می ندازه ! انگار آدم چه قرار مهمی داره ، تا مثلاً زمان ارسال آثار و هنر نمائی ها تموم شه ، همه بدو بدو می کنن برا ارسال آثارشون ، بعدم انتظار و انتظار تا رونمائی آثار و اینجا...
-
گلهای رنگارنگ ( قطعه ی اول )
پنجشنبه 25 فروردین 1390 01:33
برنامه ی گلهای رنگارنگ تقدیم می کند : ای خدا دلم تنگه ( عهدیه ) تَه نوشت ۱: شور و هیجان در بلاگستان همچنان برقرار است با آکادمی ِ موسیقی ِ کیا ! تَه نوشت ۲: خیلی وقت بود دلم می خواست یاد ِ برنامه گلهای رنگارنگ رو زنده کنم ! هر چند اون زمونا ماها نبودیم یا بچه بودیم ولی انقدر این برنامه و کلاً سری برنامه های گلها برا...
-
پیــــــام
سهشنبه 23 فروردین 1390 16:12
روو دیوار ِ یه مطب خوندم : سلامتی تاجیست بر سر ِ آدم های سالم که فقط بیماران می توانند ببینند . تَه نوشت ۱: گاهی وقتا نمی دونیم برا چی داریم می دوئیم ، فقط چون بقیه دارن می دوئن ، می دوئیم ؟! تَه نوشت ۲: زمان ِ مسابقه ی آکادمی ِ موسیقی ِ کیا تمدید شد ! برای ارسال صداهای شکوهمندتان تا پنج شنبه شب ساعت ۰۰:۰۰ مهلت دارید....
-
بشتابید ! بشتابید ! وقت تنگ است !
دوشنبه 22 فروردین 1390 16:09
اگر به دنبال ِ یک شور و حال ِ درست و حسابی هستید اگر به دنبال ِ یک تفریح ِ سالم هستید اگر حوصله تان به شدت سر رفته اگر دلتان حسابی تنگ است اگر احساس دِپسُردگی و آرزوی ِ مرگ و اینا دارید اگر هم نه بر عکس حالتان به شدت خوب است اگر کبکتان خروس می خواند اگر قورباغه ی دلتان هوس ابو عطا خواندن کرده و آب هم سر بالا می رود...
-
دنیای ِ یه آدم ِ معمولی
شنبه 20 فروردین 1390 02:05
من یه آدم ِ معمولی ام ! وقتی بدنیا اومدم دختر بودم ، دختر ِ دوم ِ خانواده ! نه فرزند ِ ارشد بودم که همه بی صبرانه منتظر ِ اومدنم باشن و برام سیسمونی دُرُس کنن و ازون چند روزگی قربون صدقم برن و نه تَه تغاری بودم که بگن این دیگه آخریه و عزیز کرده ی خونَس ، هر چی می خواد براش فراهم کنید و نازشو بکشید ! پسرم نشدم که توو...
-
به خونه ی جدیدم خوش اومدی !
جمعه 19 فروردین 1390 04:08
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام. اینجوری سلام کردم که مطمئن شین خودمم ، فلوت زن ! این بلاگفا از بس این مدت اذیت کرد دیگه کلافه شدم و تصمیم گرفتم نقل مکان کنم به بلاگ اسکای . هر چند فضای بلاگفا رو دوست داشتم و دلم براش خیلی تنگ می شه ، بخصوص برا فضای...